چه‌قدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه‌ای تاریک.(۱)

چه‌قدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه‌ای تاریک.(۱)

نیستی انتظار می‌کشد. دهان بزرگی برای بلعیدن هر آن‌چه نامش زندگی‌ست یا میلی به تداوم دارد. انسان هرروز را پشت‌سر می‌گذارد، در دایره‌ی رویاهایی مشخص و همیشگی چرخ می‌زند و ناگهان همه‌چیز و همه‌چیز متوقف می‌شود.
نه ادبیات، نه عکاسی، نه نقاشی و نه حتی موسیقی، از طعنه‌های همیشه‌ی مرگ در امان نبوده‌اند. هنرمندان همیشه می‌خواستند مفهوم مرگ را به شکل کلماتی پراکنده، تصاویر آمیخته به رنگ‌های تیره و یا مناظر مبهم و بی‌انتها، کنج‌های خالی شده از حضور انسان، نشان بدهند. این شیوه‌ی نشان‌دهنده‌ی میرایی زندگانی در هر موجود زنده‌ای و حتی اشیاء در ذهن هنرمندان متفاوت بوده. مثلا عباس عطار در اثر مستند و بسیار درخشانش، به مرگ ناشی از جنگ اشاره کرده. مرگی که بر اثر اعتراض رخ می‌دهد و جسد فرد، مرکز ثقل این قاب سیاه و سفید است. یا برای مثال در آثار بهمن محصص، ماهی بی‌جانی را می‌بینیم که چشم‌هایش به ابدیتی گویی متلاطم خیره مانده،
کنار روزمرگی و هویت زیستی انسان، مثل ابزار آشپزخانه که هرروز با آن سروکار دارد… اما برای ماهی مبهوت در آثار محصص، یا دسته‌ی پرندگان سردرگم در عکس ماسااو، مرگ چه صورتی داشته است؟ شاید کاهش تمرکز و به‌تدریج از دست رفتن منظره‌ی مقابل چشم‌هایش… .
سویه‌ی دیگری که هنرمندان متعددی به آن اشاره داشتند، مفهوم مرگ میان اشیاء است که در خدمت حیات انسان‌ها هستند.(۲)
چرخ خیاطی دستی، قیچی، و قرقره‌ای که‌در نقاشی هایپررئالیستی واحد خاکدان می‌بینیم، اشاره به جنبش و حیاتی داشته، که انسانی پیش ازین تجربه می‌کرده. دوختن لباسی که حالا از تن و حضور او خالی مانده. دستی که نیست تا چرخ‌خیاطی را بچرخاند. همچنین در قابی که الک سوث نشان می‌دهد، اشیاء منحصربه‌فردی که زمانی به خانه‌ای شکل می‌دادند و خاطراتی می‌ساختند، حالا بی‌آنکه برای کسانی مهم باشند، در گوشه‌ای به زوال می‌رسند و مفهوم پوسیدگی در گذر زمان را یادآور می‌شوند.

گاهی هم اشاره‌ی مستقیم به خود سوژه، با توجه به اندیشه‌ی نهان و پیدا در ذهن هنرمند، جذابیت خودش را دارد. همانند هر دو اثری که در آن‌ها، مرگ عینیت دارد و ما آن را در نقاشی‌ها به چشم می‌بینیم. مرگ معلق است و صورتی از جنس اسکلت دارد. چرا که اسکلت همیشه در آثار بصری نشان‌دهنده‌ی ساختار مقاوم انسان‌هاست که در هر رخدادی ثابت باقی می‌مانند.
معمولا تصاویر، سرنخی از خیال به ما می‌دهند.
اینکه مرگ در چه فرم و قالبی و پوشیده در چه شخصیتی در آثار هنرمندان به تصویر در می‌آید زاییده‌ی خیال آن‌هاست. شبیه زنی که پشت تصویر لاله‌های سرخ در گلدان به پایان می‌اندیشد، غرقه در رنگ‌های خاکستری، که شاخه‌های بلند لاله، با رنگی آتشین، حواس او را به زندگی پرت می‌کنند، گویی از تمایل هنرمند به زنده‌بودن و یافتن نشانه‌های زندگی سخن می‌گوید. جایی‌که ریلکه می‌گوید:
“اگر ما پیوسته در عشق، بی‌کفایت‌ایم، و در تصمیم، مردد، و در مواجهه با مرگ، ناتوان، پس هستی چگونه ممکن است؟” پرقدرت‌تر از قبل در می‌یابیم هنرمندان در اعصار مختلف، چه تلاش‌هایی برای آشتی انسان با مفهوم مرگ کرده‌اند.

۱_ بخشی از نامه‌ی پیش از مرگ غزاله علیزاده
۲_برداشتی از داستان پرتره‌ی مرد نامرئی/ کتاب اختراع انزوا/ پل آستر/ انتشارات افق

۱_بدون نام/ عباس عطار
۲_بدون نام/ واحد خاکدان
۳_ بدون نام/ بهمن محصص
۴_بدون نام/ بهمن محصص
۵_No.1664/ yamamoto Masao
۶_chantel six tulipes/ Andre Brasilier/ 1929
۷_بدون نام/ الک سوث
۸_بدون نام/ الک سوث
۹_Death and Life / Gustav Klimt / 1910
۱۰_ Death and the old woman /L.A.Ring/ 1887

 

فرناز خان‌احمدی

اکرمگ | ochremag

چه‌قدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه‌ای تاریک.(۱)
چه‌قدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه‌ای تاریک.(۱)
چه‌قدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه‌ای تاریک.(۱)
چه‌قدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه‌ای تاریک.(۱)
چه‌قدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه‌ای تاریک.(۱)
چه‌قدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه‌ای تاریک.(۱)
چه‌قدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه‌ای تاریک.(۱)
چه‌قدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه‌ای تاریک.(۱)
چه‌قدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه‌ای تاریک.(۱)
چه‌قدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه‌ای تاریک.(۱)

 

حمایت مالی از اُکرمگ