یا شاید که خود من است این ساقۀ بی‌رنگ و سفید که در بهاران می‌سوزد*

یا شاید که خود من است
این ساقۀ بی‌رنگ و سفید
که در بهاران می‌سوزد*

هر فرد از سرآغاز زندگی‌اش، دو بخش را با خود حمل می‌کند. یک، بخشی از جهان روبه‌رو که مستقیم به آن می‌نگرد، و بخش دیگر، مجموعه‌ی شب و روزی که پشت سر نهاده، و ذهن همچون آینه‌ای، تکه‌های آن را گاهی نمایان می‌کند. نبرد میان اراده و حافظه، جنگ با آن‌چه که میخواهی فراموش شود. اما فراموشی خیز برمی‌دارد و دورتر می‌شود. گویا انسان همیشه در این نبرد می‌بازد، و سرانجام از همه‌ی آن تلاش‌ها دست می‌کشد.
شادی یوسفیان هنرمند خلاقی‌ست که گویی می‌خواسته این تکه‌های پراکنده را که جمع خوشی و ناخوشی‌ست، کنار هم بیارآید. انسان نمی‌تواند از خاطراتش فرار کند. خاطرات او، همچون اشیاء، همیشه گوشه‌ای نشسته و به او خیره مانده‌اند.
در اثر خاطرات محو نگاتیو یک، او از به هم چسباندن نگاتیوهای عکاسی، هزاران عکس را کنار هم به یک‌اثر هنری بدل ساخته، هر کدام از این قسمت‌ها گویی عمری‌ست که بر یک انسان رفته و مجموع لحظاتی‌ست که یک شخص تجربه می‌کند. این تابلوها به‌نظر تنها یک کلاژ خاطرات نیست، بلکه سویه‌ی فلسفی دارد. اینکه انسان چرا به سوی ثبت لحظاتش گام برمی‌دارد. آیا ذاتا این میل به زیستن است راه را نشان می‌دهد، یا این رجوع مدام به گذشته انتخاب سلیقه‌ای شخص است؟
یوسفیان که از سنین نوجوانی، زندگی‌اش آمیخته با تجربیات مهاجرت بوده، در آثارش ردی از مسائل اجتماعی و هنری و فرهنگی در تجربه‌ی زیستن در قاره‌های دیگر دیده می‌شود. او تمام این تجربیات را در قطعات ریزی جدا می‌کند و به هم می‌چسباند.
به نوعی جدا می‌سازد تا جان دوباره ببخشد. نمی‌شود انکار کرد که هویت نیز همیشه یکی از موضوعات مشخص در انتخاب متریال، و چیدمان و طراحی آثارش بوده. هویتی که در تمام سال‌های زندگی در انسان ریشه می‌دواند.
شادی یوسفیان در کشور امریکا زندگی می‌کند که به‌تازگی نیز آثار خود را در شهر لس آنجلس با عنوان دگرگونی، در نمایشگاه شخصی، به نمایش گذاشته است.

 

فرناز خان‌احمدی

اکرمگ | ochremag

یا شاید که خود من است این ساقۀ بی‌رنگ و سفید که در بهاران می‌سوزد*
یا شاید که خود من است این ساقۀ بی‌رنگ و سفید که در بهاران می‌سوزد*
یا شاید که خود من است این ساقۀ بی‌رنگ و سفید که در بهاران می‌سوزد*
یا شاید که خود من است این ساقۀ بی‌رنگ و سفید که در بهاران می‌سوزد*
یا شاید که خود من است این ساقۀ بی‌رنگ و سفید که در بهاران می‌سوزد*
یا شاید که خود من است این ساقۀ بی‌رنگ و سفید که در بهاران می‌سوزد*
یا شاید که خود من است این ساقۀ بی‌رنگ و سفید که در بهاران می‌سوزد*
یا شاید که خود من است این ساقۀ بی‌رنگ و سفید که در بهاران می‌سوزد*

 

حمایت مالی از اُکرمگ