من هرگز قهرمانِ ارزشمندِ این حیات نیست

من هرگز قهرمانِ ارزشمندِ این حیات نیستم

در رجوع به خود، به مثابه‌ی موضوع خلق هنر، اگر سلف-پرتره‌ها تصویری از «من-از-منظر-دیگری» هستند، در عصر بحران هویت، هنرمندان معاصر با پوشیدن یا افزودن ابژه‌ها یا رسانه‌های مختلف بر تن و صورت خویش، مالیخولیای برآمده از کشاکش کشف خویشتن را به تصویر می‌کشند. تجربه انسان از هر مقوله‌ای تجربه‌ای موقعیت‌مند است، بدین معنی که درافتاده در زمان و مکان است، مگر تجربه خویشتن. آنچه سوژه از خویشتن خویش درمی‌یابد همواره دارای دو ساحت بیرونی و درونی است، که از دیدگاه باختین، از سمتی دریافتی شهودی و شخصی است، ورای کران‌های زمانی، و از سمت دیگر، قائم بر ارزش‌گذاری‌های «دیگری» است. اما از آنجا که سوژه اشراف بر افقِ استقرار خویشتن ندارد، همواره بخشی از وجوه او در فرآیند شناخت خود از دست می‌رود.
در کارهای مولتی‌مدیا-پرفورمنس، هنرمندان معاصر دو ساحت درونی و بیرونی تجربه خویش را پیش می‌کشند، مرز میان آنان را از بین می‌برند و بر بازنمود «من-از-منظر-خود» اهتمام می‌ورزند. سوژه متن، از طرفی آلوده به عناصر فیزیکی برساخته‌ای است، که در ادامه زیست تنانه‌اش، مرز بدن را به سخره می‌گیرد و دریافت کور و فاقد ارزش تجربه درونی را به تصویر می‌کشد و از طرف دیگر، وجهی زیبایی‌شناسانه دارد (مثبت یا منفی) که حامل ارزش‌گذاری فرهنگی، از منظر «دیگری» است و بدین‌ترتیب، کرانِ دو ساحت را در هم می‌آمیزد. مدیوم‌های افزوده به سوژه در یکپارچگی و تن‌وارگی او خدشه وارد می‌کنند، هویت را از او می‌زدایند و موجب از هم گسیختگی کلیّت در وی می‌شوند. این امر، با توجه به وجه تنانه تجربه بصری-لمسی، شیوه دریافت مخاطب را متاثر می‌سازد، که «دیگری» حتا از درون قابلیت دریافتگری دارد؛ از این رو، به مواجهه وجهی اروتیک می‌بخشد، که آمیخته به حس‌آمیزی شاعرانه است.
اما هویت‌زدایی هنرمند در این کارها ادامه می‌یابد، تا آنجا که جدایی افقِ حضورِ سوژه متن از مخاطب و مولف رخ می‌دهد و فاصله مانع از وقوع شناسایی می‌شود. این امر دغدغه هنرمند را از سطحی فردی و ارزش‌گذارانه فراتر می‌برد و به سوی ادراک نوع انسان، در ساحت خیال، سوق می‌دهد. همچنین، آشنازدایی از عوامل شناخت تن، چهره، هویت و تبدیل فرآیند شناخت به امر ناشناخته، سرپیچی از تکرار فرآیند «رجوع به خویشتن» است. هنرمند از خود برون نمی‌ایستد، تا به آن بازگردد، بلکه تمام امکانات خویش را پیش رو می‌نهد و با تشریح اندام و رسانه‌ها معنا را از اجزای خویشتن می‌زداید.

هنرمند «پشت و رو نمودن» (inside out) بدن را جایگزین امر بازگشت می‌نماید، با دگرگون ساختن تن و زدودن اعتبار از منظر آن «خویش» را چون بی‌خانمان ماوا-گزیده در عمارتی آشفته و پاشیده تصویر می‌کند و اینگونه، به زبانِ هنر، تجربه‌ی «خود» را ابراز می‌دارد که «من فی نفسه شرطِ امکان‌پذیری حیات خویشتن‌ام، اما هرگز قهرمانِ ارزشمندِ این حیات نیستم».*
.
*باختین، میخاییل. (۱۴۰۰). هنر و پاسخگویی:نخستین جستارهای فلسفی. ترجمه‌ی سعید صلح‌جو. تهران:نیلوفر. ص ۲۲۳.
بهناز خالقی
هدا زرباف

 

شیوا فلاحی

اکرمگ | ochremag

من هرگز قهرمانِ ارزشمندِ این حیات نیست

 

حمایت مالی از اُکرمگ