آیا زندگی ما تونلی میان دو روشنایی مبهم نیست؟

آیا زندگی ما تونلی میان دو روشنایی مبهم نیست؟

زمان بسیاری از دوران عاشقانه‌های کلاسیک و انتظارهای طولانی پشت پنجره‌ی سنگی باغ، و شعر نوشتن زیر نور ملایم ماه گذشته است. حالا معشوق دیگر مردی که با اسلحه و چشمان نم‌دار به جنگ می‌رود و نامه می‌نویسد، یا معشوق زنی که هر روز گل‌های تازه از باغ می‌چیند و میان موهایش می‌گذارد نیست. حالا زمان مثل سیلی ناگهان همه‌ی آن نشانه‌ها و زندگی‌ها را در خود حل کرده است.
در هنر عکاسی که ثبت حقایق دور از هرگونه اغراق صورت می‌گیرد، گذر زمان و تاریخ بر انواع احساسات انسان به وضوح نمایان می‌شود. انسان گرفتار در جنگ، در بیماری مدام، یا در خوشی و بزم.

دوربینی که به مرور از زمان پیدایش سعی بر ثبت لحظات مهم زندگی فرد داشته، یا با انتخاب یک عنوان مشخص، در پی یافتن قاب‌های مختلف و مربوطه است، رد دگرگونی تمایلات انسان را نشان می‌دهد. فریم‌های سیاه و سفید و وینتیج با زنان و مردان ساده‌پوش جای خود را به برداشت‌هایی از زندگی شهرنشینی دادند. زنان خواستار حقوق خود پابه‌‌پای مردان در مغازه‌ها کار می‌کردند. از نگاه تاریخی و زیباشناسانه، معشوق، جهان دیگری دارد. طور دیگری انتظار می‌کشد. طور دیگری به عشق می‌اندیشد. او دیگر چهره‌ی کلاسیک خود را ندارد. آراسته به رنگ‌ها و پوشش‌های گوناگون، مفهوم متفاوتی از زیبایی را خلق می‌کند. قدم بر جهان رقابت می‌گذارد. پدیداری عرصه‌ی مد و سایه‌ی سنگین حضور مدیا، همگی را به سوی زیباتر بودن می‌کشاند. در عصر رمانتیسم، میل به زیبایی بی‌پایان، چیزی شد که شعله می‌کشید و انسان جهان‌دیده را در خود می‌بلعید.

مردان و زنان مدرن، با لباس‌های فاخر و رسمی، به گفت‌وگو نشستند. در مهمانی‌ها رقصیدند و عاشق شدند. در شکلی از روشنفکری، دیگر معشوقی رهاشده در نقطه‌ی دوردست نبودند. آ‌ن‌ها گویی خویش خواستار تحول بودند. تحول اجتماعی که منجر به تغییر در باورها و خیال‌ها می‌شود. حالا در جهان پر از سایه‌ی امروز، معشوق مدرن دستخوش زیبایی‌های مصنوعی می‌شود. صنعت زیبایی که به سرعت همه‌ی رویاهای عاشقانه تحت سلطه‌ی خویش درمی‌آورد.
_از پابلو نرودا

 

فرناز خان‌احمدی

اکرمگ | ochremag

آیا زندگی ما تونلی میان دو روشنایی مبهم نیست؟
آیا زندگی ما تونلی میان دو روشنایی مبهم نیست؟
آیا زندگی ما تونلی میان دو روشنایی مبهم نیست؟

 

حمایت مالی از اُکرمگ