زمان بسیاری از دوران عاشقانههای کلاسیک و انتظارهای طولانی پشت پنجرهی سنگی باغ، و شعر نوشتن زیر نور ملایم ماه گذشته است. حالا معشوق دیگر مردی که با اسلحه و چشمان نمدار به جنگ میرود و نامه مینویسد، یا معشوق زنی که هر روز گلهای تازه از باغ میچیند و میان موهایش میگذارد نیست. حالا زمان مثل سیلی ناگهان همهی آن نشانهها و زندگیها را در خود حل کرده است.
در هنر عکاسی که ثبت حقایق دور از هرگونه اغراق صورت میگیرد، گذر زمان و تاریخ بر انواع احساسات انسان به وضوح نمایان میشود. انسان گرفتار در جنگ، در بیماری مدام، یا در خوشی و بزم.
دوربینی که به مرور از زمان پیدایش سعی بر ثبت لحظات مهم زندگی فرد داشته، یا با انتخاب یک عنوان مشخص، در پی یافتن قابهای مختلف و مربوطه است، رد دگرگونی تمایلات انسان را نشان میدهد. فریمهای سیاه و سفید و وینتیج با زنان و مردان سادهپوش جای خود را به برداشتهایی از زندگی شهرنشینی دادند. زنان خواستار حقوق خود پابهپای مردان در مغازهها کار میکردند. از نگاه تاریخی و زیباشناسانه، معشوق، جهان دیگری دارد. طور دیگری انتظار میکشد. طور دیگری به عشق میاندیشد. او دیگر چهرهی کلاسیک خود را ندارد. آراسته به رنگها و پوششهای گوناگون، مفهوم متفاوتی از زیبایی را خلق میکند. قدم بر جهان رقابت میگذارد. پدیداری عرصهی مد و سایهی سنگین حضور مدیا، همگی را به سوی زیباتر بودن میکشاند. در عصر رمانتیسم، میل به زیبایی بیپایان، چیزی شد که شعله میکشید و انسان جهاندیده را در خود میبلعید.
مردان و زنان مدرن، با لباسهای فاخر و رسمی، به گفتوگو نشستند. در مهمانیها رقصیدند و عاشق شدند. در شکلی از روشنفکری، دیگر معشوقی رهاشده در نقطهی دوردست نبودند. آنها گویی خویش خواستار تحول بودند. تحول اجتماعی که منجر به تغییر در باورها و خیالها میشود. حالا در جهان پر از سایهی امروز، معشوق مدرن دستخوش زیباییهای مصنوعی میشود. صنعت زیبایی که به سرعت همهی رویاهای عاشقانه تحت سلطهی خویش درمیآورد.
_از پابلو نرودا
اکرمگ | ochremag