همهچیز به تاریخی برمیگردد که چهرهی زنان روی کاغذها و بومها به تصویر درآمد. زمانیکه هنرمندان بزرگ دریافتند زنان بخش جداییناپذیر از مفهوم هنر هستند. نسرین افراسیابی میگوید: «یکروز شنیدم یکی از دوستانم میگفت مادرش را در اعدامهای سال ۶۷ از دست داده و از او جز عکسهای کوچک سهدرچهار چیزی باقی نمانده.
همین حرف، همین اتفاق، کافی بود تا دست به خلق آثارش بزند. همین یکجمله او را بر این داشت که از مرگ و زن و جاودانگی کلاژی بسازد و با تکنیکهای منحصر بهفردش جلوههای متفاوتی از زنانگی را نمایان کند.
مفاهیمی از باور، از امیدواری، از لایههای توانمندی که شخصیت یک زن را در برمیگیرد.
زنی که در انزوا، در یاْس، در بیپناهی همچنان موجهای تیرهبختی را از خود دور میکند. زنی که چهرهاش را از تکههای پراکندهی گذشته جمع میکند و پازلی از عشق و اندوه میسازد.
نهتنها نمیشود از تاثیرگذاری فروغ فرخزاد روی آثار او چشمپوشی کرد، بلکه با نگاه شاعرانهای به کارهایش میشود فهمید که تا چه اندازه زنی همچون فرخزاد منبع الهام و اصالت او هستند.
احساسات پررنگی همچون جنون، خواستن یکچیز، از عشق مردن، در کنار ردی از هنر و فرهنگ ایرانی، شاید وجه تشابه بین آثار او و فرخزاد است.
نسرین افراسیابی با اشاره به الِمانهای هنر اصیل ایرانی همانند تکرار خط فارسی، نقوش اسلیمی و پوشش سنتی زن ایرانی، زنان سرزمینش را بهطور خاص سوژهی آثارش قرار میدهد و از جهان آنها میگوید. جهانی زیبا و توام با خشم و دلشوره.
اما افراسیابی میگوید این تمام قصه نیست. در نگاه او شخصیت یک زن میتواند اسطورهای برای همهی جهان باشد. نگاه جهانبینانهاش در کنار حفظ اصالت آثار، ریشه در ذهن خلاق و بیپروای او دارد.
او زبانی را یافته تا زنان سرزمین را از دورافتادگی بیرون بکشد و تصویری برای جهانهای بزرگتر ترسیم کند. در کنار تمام این تعابیر، بر این اعتقاد هم هست که جامعهی زنان در کنار جنس دیگر و شانهبه شانهی آنها جهان را معنا میبخشند در حالیکه زنان به صورت ویژهتر تعریف و مفهوم قابل ستایشی دارند و گویا زیباییهای بکر جهان، بازتاب روح آنهاست.
نمایش مستقیم بدن زنان در تمامی آثارش و خلق اثرهنری از آنها، از دلایلیست که هیچوقت نگذاشته که در ایران کارهایش بهشکل نمایشگاهی به نمایش درآید. همچنان که امیدوار است روزی بیهیچ نگاه جنسیتی بشود از زن، این منبع الهام و زیبایی سخن گفت.
اکرمگ | ochremag