راهروها، راهپلهها و دالانهای پوشیده در لایههای خاکستریهای رنگی و مزین به سایه و روشن روز، محدوده بصری آثاری است که در نمایشگاه “در میان تاریکی” مریم طباطبایی به نمایش در آمده و با لحنی شاعرانه، روزمرگی را به تصویر میکشند. هنرمند، به واسطه حرکت قلم، شیوه پرداخت و بهرهجویی از مدیومها، بر ابراز دریافت خویش از رخوت فضاهای واقعی میافزاید و بهگونهای فعالانه و اثرگذار، به خلق فضاهای شخصی و خیالاندود میپردازد.
مکانهای تصویر شده در آثار طباطبایی از برهمکنش دیوارهایی به وجود آمدهاند که از یک سو، با وجود محدودیتهای استیلایی، امکانات و قابلیتهای فضایی میآفریند، که امکان گذار از وضعیت به وضعیتی دیگر و تبدیل موقعیت سوژه را فراهم مینمایند و از سوی دیگر، حامل قابها، پنجرهها و دریچههایی هستند یا به درها و ورودیهایی ختم میشوند که به نورهای تابیده از دور دست، امکان بروز میدهند؛ از این رو، «باید حقیقتی باشد، باید دیواری باشد»*، که در حین حصر و تحمیل محدودیت، نویدبخش بنماید.
همچنین، تباین میان تاریکی و نور، در کنار تقابلهای فضایی، بر معنازایی آثار میافزایند. فضاهای تصویر شده اگرچه قابل تشخیصاند، اما هنرمند از تصویر نمودن جزِئیات سر باز میزند و بدین ترتیب، اهمیت دیگر عناصر تصویر، چون تاریکی و روشنایی، را شدت میبخشد. طباطبایی به همان میزان که از بازنمایی عناصر و ابژهها در تاریکی و سایهها سر باز میزند، نور را بر عناصر درون قابها و دریچهها غلبه میبخشد، آنگونه که دست از نمایش محتویات محدود خویش کشیده، فعالانه، مانند آیینههای تصویر شده در آثار، گریزگاههای مقابل خود، نور و عناصر حیاتبخش و سبز فضای بیرونی را بازتاب میدهند و فضاهای خالی داخلی اشباع از تهی را معنا میبخشند؛ «گویی … در آینه بود که همه چیز زنده به نظر میرسید»*.
بنابراین، همنشینی نور و تاریکی و جزئیات حذف شده از آثار “در میان تاریکی” منجر به آشنازدایی میشود، که به موجب آن، فضاهای خلوت تصویر شده از معناهای صریح میگریزند و با توجه به دوری نورها، تاریکیها، مکانهای بازتابی در آیینهها، قابها و پنجرههای بسته و هدایتگری دیوارها و راهپلهها، به آنجا که از قاب تصویر خارج است، “فقدان”ی را به تصویر میکشند، که با “فقدان” سوژه در تجربه بصری آثار در هم میآمیزد و عالم اثر را با عالم سوژه پیوند میدهند.
اما مگر نه این است، که نظام عالم انسانی نظامی استعاری است، همه چیز را از خویش و واقعیت میرهاند و به آنچه نیست و دور است اشاره میکند؟ مگر نه آنکه، استعاره ما را از تهی واژگان میرهاند و به امر شاعرانه تسکینمان میدهد، حتا اگر خود شهادتی بر این واقعیت باشد، که «نه، هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمیرهاند»**.
*وولف، ویرجینیا. زنی در قاب آیینه.
** سپهری، سهراب. هشت کتاب
اکرمگ | ochremag