زیبایی شناسی روزمره، یک زیبایی شناسی نامرئی

زیبایی شناسی روزمره، یک زیبایی شناسی نامرئی

در هر عصری هنرمندان به جهان ادراکی و حقایق ادراکی عمیقا توجه کرده اند. ازین رو، اثر هنری نوعی سازماندهی “ادراک” است. عناصر زیبایی شناختی همچون خط، شکل و رنگ، در خدمت بیانگری، چه به “شیوه نمایش جهان در قالب تصویر” و یا “شیوه نگریستن به جهان در زندگی روزمره” نقشی بنیادین ایفا میکنند. در آثار مریم طباطبایی، این عناصر، نقش توصیف کردن ابژه ها را وانهاده اندو تجربه درونی روزمرگی را آغاز نموده اند. آنگاه که زاویه دید بسیار شخصی و نزدیک به تجربه فردی هنرمند میگردد و تعمق، رخوت درونی و حال درونی او، بر میزان وضوح و شکل گیری فصای اثر تسلط می یابد، در می یابیم که تجربه ی دیدمانی، تجربه ای پویا و نسبیت گرایانه است.
ویژگیهای صوری عناصر و فضای غالب در نقاشی ها، نقش واقعیتی “تعلیق یافته” را ایفا میکنند که موجب برهم کنشی میشود که منجر به تجلی حیات درونی میگردد.
آلبرتی در رساله “درباره نقاشی” به مفهومی با عنوان “ایستوریا” اشاره میکند، که در واقع همان مضمونهایی است که نقاش میکوشد، در اثرش محقق سازد. عناصر، کمپوزیسیون و نحوه پرداخت اثر، بخشی از این ایستوریا هستند که با تبدیل شدن به واقعیتی مجازی باعث انتقال احساس و رخدادهای تصویر شده، به مشاهده گر میشوند.
هدف نهایی نه در خود اثر، و نه در تحلیل ژرف آن، بلکه در آن چیزی است که بر می انگیزد: “شیوه ای از بودن در ارتباط با جهان”. در آثار طباطبایی، زیبایی شناسی روزمره، یک زیبایی شناسی نامرئی است. کنش های زیبایی شناختی زندگی روزمره امکان ارزیابی “زیسته”ی موقعیتهای انسانی را فراهم می آورد. امر معمولی “روزمره” به مثابه بستری در راستای معنای شیوه زندگی، مولد هنر است. بنابراین، معنا نه یک بیان انتزاعی و نه یک امر عام است، بلکه از کند و کاوی تجربی و انضمامی نشات می گیرد که با مخاطب، نه به گونه ای جمعی بلکه انفرادی، ارتباطی موثر با تکیه بر امر انطباق با تجربه فردی برقرار می سازد.

شیوا فلاحی

اکرمگ | ochremag

زیبایی شناسی روزمره، یک زیبایی شناسی نامرئی
زیبایی شناسی روزمره، یک زیبایی شناسی نامرئی
زیبایی شناسی روزمره، یک زیبایی شناسی نامرئی
زیبایی شناسی روزمره، یک زیبایی شناسی نامرئی

 

حمایت مالی از اُکرمگ