چیزهایی هستند که شکل ثابتی دارند اما تا زمانیکه از بعد دیگری به آنها نگاه نکنی، ماهیت واقعی خود را نشان نمیدهند. در این سکون، جنبشهای بسیاری خفته است و تکانههای فراوانی هنوز آغاز نشدهاند.
مثلا تنهایی همیشه مسئلهای جدی است و میان تمام اشیاء و جانداران حس میشود، اما وقتی میتوان آن را بهوضوح دید که معنای “فقدان”، آن اتمسفر را آکنده کند. فرشید لاریمیان با گریزی به تاریخ، سویهی دیگری از حضور انسان در دههها و قرنهای متوالی در نقاشیها و یا در کل، آن چیزی را که هنر مینامند، نشان میدهد. او از سکون و بیحرکتیِ تصاویرِ انسانهای قرنهای دور، کلاژهای متفاوتی خلق میکند و ابعاد محوشده در گذر زمان را پررنگ میکند.
او زنان بیصورت را، در فرم لباسهای دههی نوزدهم میلادی بهگونهای به تصویر کشیده که انگار قبل از کلاژهای او، کاملا غرق در روزمره در باغهای پشت قصرهایشان، در موسیقی شاخه و گنجشکها، چرخ میزدند. لاریمیان با دستی، آنها را با همان لباس و همان حالت از لحظهای که در آن بودند، برای خلق یک اثر هنری، بیرون کشیده و روی کاغذ نقاشی کرده تا معنای دوبارهی بودن به آنها ببخشد.
کاربرد دکمهها و یا دامنهای طرحدار بلند و یا درمجموع گریز به مد لباس، از دغدغهی انسانها در همهی قرون سخن میگوید. او میگوید:
“بله، چیزهایی که توجه من را جلب میکردند یا دکمه بودند یا لباسهای مختلف یا مجلههای قدیمی مُد. به نظرم رابطه نزدیک و تنگاتنگی بین هنرهای تجسمی و دنیای مُد وجود دارد…”
روی تمام آثار فرشید لاریمیان را یک ظرافت معنادار پوشانده است. تور سفید یا روبانهای نقشداری که انگار بخواهد از تمام آن خاطرات و تمام آن تعلقات محافظت کند چرا که انسان انتخاب میکند که چه چیزهایی را فراموش کند و چه چیزهایی را در حافظهاش داشته باشد. قابهای فلزی و طرح کلاسیکی که دورتادور کلاژهایش را پوشاندهست انگار از پارادایمی حکایت میکند که انسان تعریف کرده و سالها در آن بهسر میبرد. و بدین صورت است که تابوها بهوجود میآیند و انسان در تقابل با درونیات خویش و جهان خارج به چالش کشیده میشود.
“انسان خردمند ممکن است خود را در ماده اسیر ببیند، اما ذهن هیچگاه پرواز نخواهد کرد. مگر بدن را راهی برای آزادی ذهن بپنداریم…”*
*جوانا فروی
اکرمگ | ochremag