تن، ترکیبیست از سلولهای درهم فشرده و خاطرات و ناگفتههای پنهان شده. آن چیزی که ما از حضور دیگران درک میکنیم، ردیست که در گذر زمان از خود بر پوستین سالها باقی میگذارند. نشانهای که میتواند از حجم غم بکاهد یا بیافزاید. اینگونه تعاریف به ما میگوید این شکل از بودن، که همیشه هنرمندان از آن سخنی گفتهاند، تا چه اندازه به حقیقت میپردازد.
در مواجه با زیباییشناختی آثاری که ردی از حضور کسانی را در خود داشتهاند، همیشه نقاط آزاردهندهای وجود دارد و به همین دلیل است که سوژه در لایههای رنگها و فرم به عمد گم میشود و ما مقابل اثری میایستیم که سراسر یک «جای خالی بزرگ» است.
فیزیک انسان، به گونهای در متن زندگی و روزمره مشخص و پررنگ است، که گاها حتی نبودنش تصویر واضحتری از او نمایان میکند. کسی که رفته اما کفشهایش یا لباسهایش پررنگ و پر نقشونگار میتواند از چشمانداز او به زمان سخن بگوید. انگار مداد سفیدی را برداری و دور نبودن او خط بکشی. آنجایی که ملال بر چهرهی روزمره چیره میشود و راهی جز گریز به نشانهها باقی نمیماند، نشانههایی از تن و حجم سلولهایی که حرکت میکردند، کاری انجام میدادند، خندیدند و بارها گریستند، و حتی جنگیدهاند تا مفاهیم متعددی را خواسته باشند.
در عکاسی معمولا رجوع هنرمند به بقایایی از یک صحنه است که بازیگر حالا دیگر حضور فیزیکی ندارد و تکههایی از او پراکنده در اشیا، جان گرفتهاند. ظروف و قابعکسهای رنگپریده، تکههای کوچک یادداشت که در تاریخ گذشتهای، کاری را انجام داده، و یا فرش و کفپوشی که سالهاست در خدمت آن زندگی بوده.
در هنر نقاشی، هنرمند “نبودن” را طراحی کرده و با تکیه بر ذهنش مشخص میکند که شخص دقایقی قبل از حضور، در کدام نقطه، چه کاری انجام میداده. اما بهنظر میرسد در هنر چیدمان و کلاژ، دست هنرمند برای هرگونه تصرفی و خلق خاطرهای از «بودن» بازتر است. بهکارگیری انواع متریال و ایده به او جهت پیداکردن سرنخ قصه کمک میکند تا همهچیز بر سر جای خود بنشیند. حتی استفاده از شمایل و تکههای بدن انسان، مانند دستها یا پاها و یا فرم اندامها، و تلفیق و ترکیب آن با سازهها و اشیای دیگر که به نوعی خلاقانه تلقی میشود، میتواند در جاهای خاصی فلسفهی یگانهبودن فرم فیزیکی تن انسان را به چالش بکشد و خلق جدیدی ایجاد کند.
این تن است که جوانه میزند، تکثیر مییابد و در نهایت به انزوا و زوال رو میکند.
تن، شاید هنریترین برداشتی باشد از انسان که در سراسر مقاطع زندگی و جهان کلاسیک و مدرن یاد میشود.
_از شعر بلند گاوین بنتاک/ ترجمهی احمد میرعلایی
اکرمگ | ochremag