خود را میان چشمان تو دیدم اما تو را مرده یافتم*

خود را میان چشمان تو دیدم اما
تو را مرده یافتم*

جهان رو به اتمام، جهان ناپایدار، جهان لبریز از جای خالی قصه‌ها، می‌تواند ترس بزرگی بیافریند. ترسی که خاطرات و لایه‌های زمان را می‌ساید. انگار همه‌چیز دارد پایان می‌گیرد. صحنه‌ها جمع می‌شوند، اشیاء که بازی خود را کرده‌اند، حالا به گوشه‌ای پرتاب می‌شوند. آدم‌ها از به‌یاد آوردن هم دست می‌کشند.
در آثار آرمین امیریان، گویی فراموشی به تعویق می‌افتد. در فریم‌های سیاه و سفید، به آن‌چیزهایی برمی‌خوریم که روزی ستون‌های فرهنگ و تاریخ یک کشور بوده‌اند، آن‌چیزهایی که روزی به زندگی، رنگ و رو می‌دادند. مثل تاریخ و رد پررنگ آن بر باورها.
استفاده‌ی او از اشیاء و ماشین‌آلات کهنه شده، از چهارچوب و نقوش برجسته‌ی معماری ایرانی که پس‌زمینه‌ی یک ویرانی بزرگ‌اند، از حیوانات خاص، مانند اسب و فیل، که می‌توانند نماد قدرت و عظمت در یک زمان خاص باشند، در چینش یک صحنه‌آرایی عجیب، هم باشکوه است هم انسان را با ترس‌هایش تنها می‌گذارد.‌
ترس از معلق‌بودن میان قرن‌های مدرنیزه‌شده، میان غول‌پیکری ساختمان‌های سلول‌مانند، میان امپراطوری رنگ‌های خنثی و رویاهای بی‌سرانجام…
همچنین استفاده از انسان با پوشش‌های سنتی ایرانی، با فیگور خیلی اتفاقی از لحظات مهم، در مقابل دیوارنوشته‌ها و عطر درختان هزارساله که از متن عکس بیرون می‌تراود، در‌عین‌حالی که
فضا را باورپذیر کرده و به سمت درک بیشتر از خویش سوق می‌دهد، گذشته‌ای که با آن درگیر بوده‌ایم را یادآور می‌شود.
امیریان در این مجموعه‌آثار به‌اسم “عر” بیشتر از تکنیک فتومونتاژ روی عکاسی مستند استفاده می‌کند، گرچه به‌گفته‌ی خودش او با عنوان عکاس صحنه‌آرایی شده، شناخته می‌شود. در آثار دیگری از او نیز، این رویارویی با بی‌رحمی تاریخ و آرزوهای انسانی به چشم می‌خورد. هاله‌ی ضخیمی از غبار، بر روی پرتره‌ی قهرمانان کشیده شده، که گویی جهان ایده‌آل آن‌ها را از واقعیت جوامع امروز دور می‌کند. و این عین حقیقت است. جنبش‌هایی که نهایت به اعدام، کودتاهایی که سرانجام به انهدام منجر‌شده‌اند، مناظر، زیبایی‌های کلاسیک شهر، همه‌چیز زیر نگاهی خاک‌گرفته دفن می‌شوند. امیریان از همه‌ی رنگ‌ها در آثارش استفاده می‌کند، گریزی که به بطن جامعه و افکار انسان‌های زمان‌های متفاوت داشته، این را توجیه می‌کند. آثار او در سطح بین‌المللی و کشورهای متفاوت و در ایران‌ هم در گالری اعتماد به نمایش درآمده‌ست.

*لورکا

 

فرناز خان‌احمدی

اکرمگ | ochremag

خود را میان چشمان تو دیدم اما تو را مرده یافتم*
خود را میان چشمان تو دیدم اما تو را مرده یافتم*
خود را میان چشمان تو دیدم اما تو را مرده یافتم*
خود را میان چشمان تو دیدم اما تو را مرده یافتم*
خود را میان چشمان تو دیدم اما تو را مرده یافتم*
خود را میان چشمان تو دیدم اما تو را مرده یافتم*

 

حمایت مالی از اُکرمگ