سایهها، اوهام یا تصویرهای خیالانگیزی که از هر چیزی روی دیوارها بازتاب میشود، جهان وسیع بیگانهای را شکل میدهند. گویی چیزها از فرم و قالب و چارچوب همیشگیشان بیرون خزیدهاند و سرگردان و بازیگوش، در حجم مورد نظر خود مینشینند. سایهها، به رنگ سیاه و خاکستری، گریزان از فرم خویش، نقش مهمی در هستی دارند. از گذشته، برای به تصویر درآمدن آنها، از مادهی جوهر استفاده میکردند. جوهر مثل سایه، همیشه آن متریالی بود که از هیچ قانونی پیروی نمیکرد و به هر سطحی برمیخورد، پخش میشد و ماندگار میماند. به هر فرمی که میخواست شکل میگرفت. هنرمندان زیادی از جوهر برای خلق تصاویر و تابلوهای آبستره استفاده میکردند. گنگ و درهم فروچکیده، خیس و نامفهوم. گریزان از شکل و زنجیرهی خطوط.
آن چیزی که آثار کسری گلرنگ را متفاوت میکند، رام کردن این مادهی بیپروا، بهدست گرفتن اختیار جوهریست که هیچگاه روی کاغذ و مقوا، روی بوم و روی دیوار، بر جای خود نمینشسته و آرام نداشته. حالا او با قلم ظریفی گلستانهای پرشاخوبرگ عظیم و درهم فرورفتهای را خلق میکند، که انگار کسی در پشت شاخههای رازآلود، به نجوا کسی دیگر را صدا میزند. او خالق باغهای مینیاتوریست. چنان ظریف گلها کنار هم شکل میگیرند، که شاخههایشان وابسته به یکدیگر، درگیر وجود آن یکی دیگر است. این ظرافت آنقدر تکرار میشود که گاه باید از فاصلهی نزدیک به آنها نگریست که هم معنای غیرقابل کنترل بودن جوهر را انکار میکند، هم مخاطب را به دقت بیشتر دعوت میکند. در بعضی از کارها، او آبرنگ را هم با این ظرافت تلفیق کرده، و اثر متفاوتی ساخته. رنگ بیجان و کمرنگی که پشت فرورفتگی خطوط درهم، مشاهده میشود، جلوهی دیگری میبخشد.
بهنظر میرسد آثار گلرنگ درگیر یک چرخهی تکرار است. تکراری که گاهی دلنشین است. درهم تنیدگی برگها و اضافات بوتههای گل، یک شکل مشخصی هستند که در نقاط مختلف به تکرار میرسند، اما چیزی که چشم را از این چرخه خسته نمیکند، بعدیست که او در دل این پیچیدگی، خلق کرده. آثار کسری گلرنگ میتواند برداشتی از مفهوم زیستن باشد. زندگی با خطوط ریز و سلسلهی محدودیتها.
اکرمگ | ochremag
درباره هنرهای تجسمی معاصر ایران و جهان
یادداشتهایی از گالریگردیها و اتفاقاتِ روز
اُکرمگ