اشیاء و مناظر بیجان در کنج اتاقها، همیشه مهمان نگاههای گذرا بودهاند. نگاههایی که یک فرم کلی از فلسفهی وجودی اجسام در ذهن داشتهاند و هیچگاه نخواستند چیزهای بیشتر در آنها ببینند. در حالی که، هنرمندانی که طبیعت بیجان یا بعد ساکن جهان را انتخاب میکنند، بیشک دیدگاه دیگری به زندگی دارند. توجه به جریان رشد و سرزندگی در لایههای خاکستری یک جسم بیروح و همزیستی انسان با اجسام تزئینی و سرسخت که شاهد لحظات ریز و گذرای زندگی او بودهاند، در گوشه کنار خانهها و کنجها، گویای پیوند عجیب و ممتدی طی قرنهای طولانی میان آنهاست. امیرحسین اسماعیلی از این پیوند میگوید. از مرگی که خود، نوعی تکاپو و نوعی حضور پررنگ است. باور نقش اشیاء و زیباییِ چندبعدی آنها همیشه جذاب اما دور از دسترس بوده است و انسانی که همیشه میکوشد بخشی از خاطرات کهنهاش را به دوش اشیاء بگذارد چگونه میتواند به حضور تکراری آنها بیتفاوت باشد؟
از رنگهای تند و فرمهای بیقالب گلدانها و ظروف، تا بکگراند همیشه ساده و یکدست با سایهروشنهایی که به سطح، بافت خاصی میدهند، از تک شاخهی گیاهی تنها یا میوهای رهاشده تا تراکم گلبرگها و درهمتنیدگی ساقهها روایتیست که اسماعیلی از نقاشیهایش میکند. اما تابلوها گویای لایههای دیگری هم هست.
در نقاشیهای او گلدان و گل یا بشقاب و میوه در کنار هم به زیبایی و به کمالی میرسند که انگار هیچ دلیل بیرونی نباید وجود داشته باشد تا آنها را از اتمسفر کنار یکدیگر بودن بیرون بکشاند.
* ارسطو میگوید که هنر تقلید از طبیعت است در عین اینکه چیزی را در اثر مینشاند که طبیعت ناتوان از انجام دادن آن است. همیشه زوایای پنهان و احساسات نامشخصی در پشت اشیاء نهفته میماند تا آن زمان که نقاش یا عکاس آن را به طور سادهای در جهان اطراف نمایان سازد. این زوایا و حقایق گویی در ذات اشیاء حضور دارند. به آنها شخصیت و روح میبخشند. حتی میتوان متصور شد که آنها تا چه میزان و اندازه احساسات خود را بروز میدهند و اینکه اگر صدایی میداشتند، از چه جنس بود و با چه امواجی رها میشد. اما تا آن زمان که هنرمند به آنها برای خلق اثر نزدیک شود، پنهان و خفته میمانند.
اشیاء و مناظر بیجان خلاف طبیعتی که میمیرد و متولد میشود، ذرات نامیرایی دارند و مرگ زودهنگام در آنها میتواند لایههای گرد و خاکی باشد که از سر گذر سالها روی تنشان مینشیند.
* عنوان: پارهای از شعر آلفرد تنیسون.
* با برداشتی از واژهنامهی هایدگر / ژان ماری ویس
اکرمگ | ochremag