“کنار هم خفتن و دیگر بیدار نشدن”، “مشایعت دیگری در مراسم تودیع”، “حذف خاموش”، ” گم بودن و تلاش نکردن برای پیدا شدن”. هر کدام از این عبارات را که دربارهی نقاشیهای زهرا نوری زنوز در نظر بگیرید باز هم تا رسیدن به یک عبارت منسجم و گویا دربارهی تصاویر آخرالزمانی او فاصله دارید.
روشنایی رنگهای واسطهگر، ظرافت خطوط و سکون تصاویر هیچ کدام مانع این نمیشوند که در منجلاب و خفگی حاکم فرو نروید. همه جا را سیاهی فرا گرفته و از آن گذشته کوچکترین تلاشی برای از سر گرفتن حیات وجود ندارد، حتی گیاهان هم رو به خشکی و پژمردگی میروند.
روایت نقاش روایت تنهایی است، بیآنکه حزن یا سرخوشی به آن بچسبد. آدمها یا نیمهجان یا مرده و یا در حال مرگاند و اتفاقا مگر همین “در حال مرگ بودن” آنها را به هم پیوند بزند و کنار هم قرارشان بدهد. به جز این، به تنوع پوشش گیاهی هم اگر دقت کنید کمتر دو شاخهای را میبینید که از جنس هم باشند. تصاویر نمایانگر یک اجتماع به ظاهر مسالمتآمیزاند که آن قدرها هم نتایج صلحآمیزی در بر نداشته.
نقاش از حیث فضاسازی بیمهابا شناگری میکند؛ رنگها را گرم و سرد میکند، نسبت خطوط و احجام را بالا و پایین میبرد، از تیرگیها کم و زیاد میکند و بیآنکه جلوهگری کند یا تردستیهایش را نشانمان بدهد، مختصات جهان متنش را دستکاری میکند.
اگر بخواهیم دنیای ذهنی هنرمند را به یک وضعیت آخرالزمانی نزدیک بدانیم، بیشک به یکی از عجیبترین صحنههای این گونه نگاه کردهایم؛ یک وضعیت آخرالزمانی که در آن اگرچه همه نیمه جانند ولی به نظر میرسد مادر طبیعت بر انسانها چیره شده و از دور خارجشان کرده. شاید حتی از آنها انتقام گرفته باشد؛ کسی چه میداند!
نقاشیهای زهرا نوری زنوز در نمایشگاه گروهی “اپیزود ۵”، در گالری محسن
اکرمگ | ochremag