ساز و کار یک دوربین آنقدر پیچیده نیست که پس از چندین بار تمرین قلقهایش دستت نیاید.فقط کافیست با آن خو بگیری و دریچهی کوچکاش که دنیایت را،همان قابت را از آنجا میبینی، پیدا کنی.بیشتر از همه،آن را از آن خود کنی.طوری که اگر شخص دیگری با همان دوربین کنارت بود و از واقعهای عکس میگرفتید،در نتیجهاش بتوان تفاوتی را احساس کرد.این شاید نیمی از مهمترین اتفاقیست که میتواند برای هر عکاسی بیوفتد.
بهگمانم که نیم دیگرش وابسته به دورهایست که عکاس/هنرمند در آن زیست میکند.و اتفاقاتی که برایشان هیچ بهایی نمیدهد و مجانی در اختیارش قرار میگیرند و به نوعی شانس در وقوع آن اتفاقات برای عکاس دخیل است.
واکر اِونز،عکاس آمریکایی قرن بیستم،در دورهای زیست میکرد که آمریکا در یکی از بحرانیترین دوران اقتصادی خود به سر میبرد.رکود اقتصادی بزرگ از آمریکا بهسرعت در تمام جهان پراکنده شد و رکود جهانی از ۱۹۳۰ آغاز شد.واضح است که بیشتر اوقات شرایط بحرانی و نابسامان جرقهای را در زندگی هنرمندان ایجاد کرده تا دست به ثبت و خلق بزنند.
و یا چه خودآگاه و چه ناخودآگاه،چارهای جز ثبت آن لحظات،یعنی ثبت تاریخ نداشتهاند/ندارند.
عکسهای واکر اونز از کشاورزان و خانههایشان در آلاباما با شفافیت و ظرافت،محیط زندگی و شرایط حاکم بر آنها و آن دوره را به تصویر کشیده است.
در بسیاری از عکسها،سوژهها با چهرههای تکیدهشان خیره به دوربین اونز حاضر شدهاند.اجسام در خانه و خانهها در خیابانها در خلأ با سکوت و رخوت عجین شدهاند و گویی سیاه و سفید بودنشان هم بر فضای حاکم بر آنها امری تشدیدکننده و سمبولیک به نظر میآید.
عکاس خودش را در دل زندگی آنها میبیند و میگوید برای ثبت واقعیت تلاش کرده و چیزی جز آنچه میدیده را به تصویر نکشیده.اما هرکدام از آن عکسها تاریخی را روایت میکنند.تاریخی از دهه ۱۹۳۰ آمریکا و نمایانگر زیست انسانهای آن منطقهاند.پس از آن مجموعهای برجسته درمیان کارهای اونز میبینیم،گذری بر زندگی روزمره مردم و ثبت چهرهها در مترو.
نقطهای بسیار متفاوت در سیر عکاسی اونز،جایی پررنگ است که او در اواخر عمرش با دوربین پولاروید SX-70 عکاسی کرده.به سوژهها نزدیکتر شده و چهرهها همچون پرترههای پیشین به لنز زلزدهاند.عکسها رنگ دارند و همین امری غریب برای عکاس بوده.جایی که میگوید احساس میکند رنگها مبتزلاند و روح او را دچار تناقض کردهاند،اما وحشیانه میخواهد آنها را به ورطهی تصویر درآورد.