وقتی هنرمند قصد میکند تا اثری بیافریند، باید فضای نامشخصی را که با آن روبروست، به فضایی مشخص بدل کند و مشاهدهگر و مخاطب خود را دعوت به ارتباط با اثر کند. آنچه که هر دریافتی را امکان پذیر میکند، نهایتا فرم هنری است. فرم، محل یا مکان تلاقی هنرمند با مخاطب و مخاطب با هنرمند است که مشاهده را در دو سطح، از دیدگاه لومان، ممکن میسازد؛ مشاهده اول که جلب توجه مخاطب از طریق فرم است و مشاهده مرتبه دوم، که مشاهده امر مشاهده ناپذیر است. فضای اثر هنری با استفاده از امر تمایز قابلیت شناسایی را فراهم مینماید و آنچه را که هست از آنچه نیست جدا میکند و حتی بین هست ها تمایز میگذارد. در آثار رضوان صادق زاده، بافت بصری سطوح، در شناسا کردن فضای منفی و هم ارزش نمودن آن با فضای مثبت و دعوت مشاهدهگر به دیدن نقاط کور و آنچه تا پیش ازین عادی و از دید پنهان ماندهبود، را ممکن میکند و ارتباط اثر با مخاطب را طولانیتر مینماید؛ در نتیجه، تکرار مشاهده نزد مشاهدهگر را، که ذات اثر هنری از دیدگاه لومان است، فراهم مینماید.
عامل یکپارچگی از طریق تکرار یک یا چند فرم در فضای منفی، به منظور ایجاد بافت و ریتم سبب غافلگیری و جلب توجه بیشتر بیننده میگردد، که خود عامل تکرار مشاهده است. فعالیت مشاهده در تولید و ادراک از هم متمایز است، اولی تنها یکبار رخ میدهد و دومی، بارها و بارها تکرار میشود؛ حتی توسط افراد متعدد، من جمله خود هنرمند. مشاهدهی هنر، از نوع مشاهده مرتبه دومی است که تمایزات را آشکار میسازد و آنچه اثر را زیبا، دلانگیز و جالب توجه میسازد، در وهله اول، شرط بهرهمندی از مشاهده مرتبه دوم است. در آثار صادق زاده اما، مشاهده نوع دوم از حد بازنگری به فرمهای واقعی و تبدیل آنها به فرمهای ساختگی به منظور ایجاد لذت بصری و وقوع امر زیباشناختی فراتر نمیرود و امر تامل و تاویل، که مطلوب مخاطب پسامدرن است، رخ نمیدهد. اما مگر نه اینکه امر زیباشناختی، به عنوان یک دستاورد، برای آثار هنری کفایت میکند؟
اکرمگ | ochremag