رابطه انسان سنتی و محیط پیرامونش تا حدودی فاقد پیچیدگیهایی بود که انسان امروزی در مواجهه با محیط با آن روبرو میشود.ساختن محیط در دنیای سنتی به عهده گروه خاصی از جامعه انسانی نبود و بهرهبرداران، خود اقدام به ساختن محیط زندگیشان میکردند و آن را بر اساس نیازهای رفتاری و عادات فرهنگیشان سامان میدادند.(حضرتیوند، ۱۳۹۵، ص۱۱۳)
به هر رو اما زندگی کنونی و اجتماعی ما با نسبت مشخصی، از تصویری که داریم فاصله دارد. آنچه که در تلویزیون میبینیم، در رادیو میشنویم و در کتابهای درسی مدرسه میخوانیم همگی گفتمان مشترکی دارند که در تضاد با تصویر روزمرهی ماست. عموما عواطف، نیازهای بشری و ابزار ارتباط در دایرهی گفتمان مذکور جایی ندارد یا دستکم با فرهنگ عامه در تضاد است.
“عدم تشخیص موقعیت”، تلاشی برای بازنمایی زندگی در شرایط چندگانه/چندپاره است. وضعیتی که به نظر میرسد بیآنکه بخواهد انگشت روی رفتارشناسی یک جامعه میگذارد و تا حدی بیهویتی اجتماعی را پدید میآورد.
شلختگی بصری فضاها و گرافیک شهری، معماری سردرگم و بیمنطق، فرهنگ غذایی، پوشاک و ادبیات چندگانه، همه و همه شاید دستاوردهای زندگی در چنین موقعیت چندگانهای هستند. در واقع انتخابگری پرفورمر/شهروند در چنین موقعیتی آنجاست که خودآگاه یا ناخودآگاه به عنوان یک عامل( معمار/طراح/خانهدار و …) تصمیم میگیرد چه درصدی از هر کدام از این نقشها را ترکیب کند و به نمایش بگذارد.
خانه در یک نظام پوشاننده، محلی برای آزادی است؛ اندک مجالی برای بروز شخصی در ابعاد و اندازهی تعیبن شده. به همین دلیل هم هست که درون خانههای امروزی اهمیت دوچندانی در تولید فرهنگ عامه و ضبط تاریخ شفاهی دارند. خانه جولانگاه تمام محدودیتهای شهری است؛ و در تکمیل این مهم، فضاهای خارجی شهری نیز همواره در حال تلاش برای دور زدن محدودیتها گاه با ادبیات، گاه با گرافیک شهری و شاید در فضاهای الیتتر، با پرفورمنس، چیدمان یا به طور کلی”هنر”.
نمایشگاه “عدم تشخیص موقعیت” رئوف دشتی، مروری است بر پارادوکس عادیسازیشدهی روزمرهی ما در دهههای اخیر. لحظههایی کوتاه و انتخاب شده است از عادیترین رفتارهای انسانی که چون رازی مگو، به پستو سپرده شدهاند.
اکرمگ | ochremag