تازگیها دلم نمیخواهد تختم را ترک کنم.یا دستم را از کنارِ بشقابِ غذایم روی میز تکان دهم.به صدای حرکتِ اشیا حساستر شدهام.به خودم میآیم و میبینم مدتهاست به گوشهای زل زدهام که دقیقا نمیدانم چه چیزی در آن گوشه مرا محوِ تماشای خودش کرده.احتمالا هیچچیز!
من در افکار خودم فرو رفتهام.گاهی کسی کنارم نشسته و با تلنگری به من میفهماند که مدتهاست خیره شدهام به نقطهای نامشخص.من نمیخواهم از خیره بودن به نقطههای نامعلوم در خانه دست بکشم.یا بهتر است بگویم خیلی وقتها نمیتوانم.نمیتوانم زبانم را در دهانم به حرکت درآورم و سخنی بگویم.
به نوعی؛من خودم و کسی که شاید گاهی کنارم باشد را،درگیرِ گفتگویی میکنم که در آن هر دو بیصداییم و هیچ حرفی نمیزنیم.(برای مجموعه عکسهایی با عنوان “گفتگوهای خاموش”)
نگاه،سکوت،خیره شدن و خیره ماندن،از کلماتیست که میتواند در عکسهای ویکتوریا سوروچینسکی،آنها را دید.او عکاسیست که بیشتر از همه به آدمها،خانوادهها و روابط بینشان میپردازد.او مجموعه عکسی با عنوان “گفتگوهای خاموش” را کار کرده است که در فضای موجود در عکسها میتواند سکوتِ جاری بین اشخاص را حس کرد.مجموعهای بزرگ که از ملیتهای مختلف در آن جای دارند.سوروچینسکی وابسته به جایی که در آن بهدنیا آمده(اوکراین)نیست. در کارنامهی او میتوان دید که هر دورهای از زندگیاش را در کشوری مختلف گذرانده و از هر کشور چهرههایی و بخشی از زندگی آدمهایی را به نمایش گذاشته.اما تقریبا در بیشتر آنها میتوان ردپای سکوت را پیدا کرد.مثل مجموعه عکسهایی از یک مادر و دختر بهنام “آنا و ایو” و مجموعهای دیگر از پدر و دختر با نام “آندرآ و لوسی” که از سال ۲۰۰۵-۲۰۱۹ درگیر این پروژهها بوده.او میگوید که در طی عکاسی این مجموعهها،به مستندوار بودنشان،رشتهای از خیال و افسانه و وهم را اضافه کرده.که در عکسها قابل لمس و مشاهدهاند.
اکرمگ | ochremag