از نظر هایدن وایت، تاریخ وجود ندارد، بلکه در زبان ساخته میشود. پدیدههای تاریخی پدیدههای زبانیاند و، پیش از وقوع امر تاریخی در زبان، چیزی بهنام امر تاریخی وجود ندارد. در سازوکاری که هایدنوایت شرح میدهد، آدمی، بهعنوان حیوانی مجهز به پیشرفتهترین رمزگان زبانی، در مواجهه با ناشناختهها بلافاصله دست به سلاحِ زبان میبرد، آنها را میکُشد و پیکرشان را در قالبهای زبانی دفن میکند. با این کار، آدمی ناشناخته را به شناخته بدل و بدینطریق شر ناشناخته را کم میکند. نام این فرایند فهمیدن است، فهمیدن چیزهای نفهمیدنی! و در این فرایند آرامشی هست برای آدمی و امنیتی.
کُشتن امرِ ناشناختۀ واقعیِ زنده و تبدیل کردن آن به امرِ شناختۀ تاریخیِ مرده از طریق زبان صورت میگیرد. قالبهای زبانی صورتهای از پیش آمادۀ فهماند و مواجهۀ آدمی با امور نامفهوم را به نفع فهم صورتبندی میکنند. آدمی با جهان همواره بهصورت نامفهومِ آن مواجه میشود، ترس و ناامنی او را فرا میگیرد، پس برای چیرگی بر آن دست به تولید متن میزند، متن بهمعنای عام کلمه. باختین یادآوری میکند که هر تلاشی برای زیستن نوعی تولید متن است و روایت. و همۀ شهروندانِ جهانِ زبان، بدینمعنی، متنآفریناند و راوی، حتی اگر لفظاً «هنرمند»، «نویسنده» یا «کارگردان» نباشند.
در مواجهه با دستبردنِ محافظِ موزهای در روسیه در یکی از مهمترین نقاشیهای انتزاعیِ آن موزه، که اتفاقی است نامفهوم و بنابراین ناامن، هر کس، با توجه به قالبهای از پیش آمادۀ ذهنی و زبانیِ خودش متنی و روایتی میسازد تا آن را به امری مفهوم تبدیل کرده و در ایونت هستی، بهتعبیر باختین، شرکت کند. من هم میتوانم روایتی بسازم و بگویم: محافظِ موزهای در روسیه، در مواجهه با جهانی نامفهوم–نقاشی سه پیکرۀ انتزاعی، اثر آنا لپورسکایا–اقدام به فهمیدن آن کرده، و برای انجام چنین کاری قالبهای زبانِ بصری و شخصی خودش را بهکار برده است. او کاری را انجام داده است که همۀ ما برای زیستن انجام میدهیم: آفرینشِ متن.
اکرمگ | ochremag