“آن چیست؟” و خنده آغاز میشود. این آغاز فهم ما از “حاضر و آمادهها” است. خندهی برآمده از این رویارویی واکنشی فلسفی است، که در تعارض میان کارکرد خِرد (به عنوان اندیشهای ایجابی) و فهم جزئی (به مثابهی ادراکی سلبی) پیش میآید؛ چرا که، یک “حاضر و آماده” مبتنی بر آشنازدایی است. اگر پدیدارشناسی “بازگشت به پدیدهها” است، “حاضر و آماده” نقض پدیدارشناسی است. در پدیدارشناسی، ماهیت بر مبنای سایهها، فهم، ادراکات، برابرایستادگی و تعینی بیرونی ممکن میشود. در این بین، میان “فهم” پدیده و تعین آن فاصلهای است، که فضای تهی را شکل میبخشد. جهان هنر “حاضر و آماده” را در آن موضع قرار میدهد. اثر هنری “آگاهی” و “پدیده” را به سمت “نفی” ترک میکند و بر موضعی میانی و نامتعین، “باشندگی” در پیش میگیرد. از این رو، اثر، به مثابهی رخدادی در فضا و زمان، پیشینه ذهنی و عینی را به سخره میگیرد، اما خِرد آن را به عنوان امر متناقض “در-خود-بودگی” پدیده به کار گرفته، تا به فرا-ادراکی بازیگونه دست یابد. بنابراین، اثر هنری حاضر و آماده در میان فاصله “در-اینجا-بودگی” و “هستی” پدیده برپا میشود، که معنا به دست نمیدهد، بلکه در نفی هر دو ساحت، رخ میدهد. اما “این نفی حاوی محتوا است”.
بدین ترتیب، جهان هنر “حاضر و آماده” از پرسش ” آن چیست” عبور میکند و بر تناقض درونی و نیستی “در-خود-بودگی” پدیده تکیه میکند، خلق نمیکند، بلکه، ابتدا دست به تخریب “فهم” میزند، از “تهی” میآغازد و کردار تفسیر را به حوزه فرا-ادراکی خرَد میکشاند، که جز دعوت به خیرگی در مغاکِ پدیدار نیست و “این آن نیست”.
-آثار از مارسل دوشان
اکرمگ | ochremag