حرکات گسستهی پاها. دستهای گرهخورده در هم. تنها پناهگاه خیابانهاست. تمام وعدهها، نگاهها و حرفها در خیابانهاست که به وقوع میپیوندد. میدانهای بزرگ شهر، سردرد دانشگاهها، میعادگاهی برای بروز عواطف و اظهار نظرها.
همه با وجود مردمی شکل گرفته است که یکچیز را میخواستند و دلیل محکمی برای اتحادشان داشتند. هرچند که گنگ و پرابهام برای خواستهشان جنگیدند. اما شاید این باشکوهترین و برجستهترین برههایست که در تاریخ ایران ردش همچنان در خیابانها به چشم میخورد. چهلودو سال میگذرد، از روزی که مشتهای گرهخورده، شعارهای روی دیوار، نفس نفس زدنها و داد زدنها به دل تاریخ پیوستند. اما چیزی که حالا و حتی در سالیان بعد هم کششی ایجاد میکند که برگردیم و به وقایع نگاهی بیاندازیم یک دلیل محکم دارد و آن ولعِ انسان برای ثبت وقایع و جستوجو در تاریخ است. هرچند که شاید با تأمل در وضع کنونی بتوان به تأثیرات وقایع تاریخ در بطن زندگیمان پی ببریم. و این تنها از راهی حاصل میشود که همنشین کسانی بشویم که در آن وقایع حضور داشتهاند. در غیر این صورت، تنها راه ما برای آگاهی، جستوجو در اسناد و مدارک و فایلهای صوتی و تصاویریست که از آن اتفاق ثبت شدهاند.
میل ثبتکردن رابطهی تفکیکناپذیری با رد انداختن و ماندن در تاریخ دارد. ما ناخواسته با دست بر ثبت کوچکترین اثری از تکهای از یک واقعه، یک اتفاق که حتی در آنلحظه گمان نمیبردیم که شاید روزی اتفاقی کلیدی باشد، در تاریخ ثبت شدهایم. به چهرهها و بدنها، به چشمهای باز و گریان و خشمگین و شادِ آدمها در مجموعه عکسهای انقلاب ۵۷ نگاهی میاندازم… انگار همهشان را میشانسم. انگار هرکدام را گذری، در جایی از این کشور دیدهام. کار تاریخ همین است. کار یک قطعه عکس هم شاید همین باشد. که در ذهن حس، چهره و نمایی را ثبت کند. ماهیت بسیاری از جنبشها در خیابانها با نامعلومی وقایعی که قرار است اتفاق بیوفتند گره خورده است.و این نامعلومی فضا را آمادهی ثبت لحظاتی میکند که در آن پر از کنشهای غیرارادی و از پیش تعیین نشده است. عکاس با دوربینش وسط میدانیست که باید همچون شکارچی عمل کند. آنقدر کنشها به صورت لحظهای در حال وقوع هستند که شاید ثبتکننده پس از سالها هم نتواند عکسهایی که گرفته است را هضم کند و به نمایش بگذارد. چیزی که بیشمار در تاریخ توسط هنرمندان اتفاق افتاده. خیلیها از بروز و نمایش اسناد و خاطرات جمعیشان که وابسته به واقعهای مهم است خودداری میکنند.
خیلی وقتها بازگو کردنش آنقدر برایشان با شک همراه است که اسناد پس از مرگ افراد تازه خودشان را نشان میدهند و یا هرگز دیده نمیشوند و به خاک سپرده میشوند. در میان عکاسان انقلاب شاید خوب باشد که به مریم زندی در این مورد اشارهای شود. او پس از روزهای انقلاب، تعدادی از عکسهایش در روزنامهها به نمایش گذاشته شد، ولی همهشان دیده نشد. پس از گذشت سالها به سراغشان رفت و از دلشان کتابی را با نام انقلاب ۵۷ به نشر رساند. گویی که افرادی رویکردشان به آثاری که ثبت کردهاند این است که گاهی آثار باید در طی زمان پخته شوند، شکل بگیرند و انگار گذشت زمان کمک میکند که در جایگاهی درستتر به نمایش بیایند. و صحنهای از تاریخ را به نمایش بگذارند که یادآوری آن امری ضروریست.
[ در خرداد سال ۱۳۵۸ گزارش مصوری از پیروزی انقلاب اسلامی در قالب یک کتاب با نام «روزهای خون، روزهای آتش» به کوشش کریم امامی از عکسهای بهمن جلالی، رعنا جوادی، هادی هراجی، محمود محمدی و بهروز شهیدی چاپ شد. که در این مطلب تعدادی از صفحات این کتاب به نمایش گذاشته شد.]
عکسها:
۱،۲،۳،۹: بهمن جلالی
۴،۵: مریم زندی
۶،۷،۸،۱۰: رعنا جوادی
اکرمگ | ochremag