تمامیت ما، آنچه که ما را در بر میگیرد و حدود و "ماهیت" ما را شکل میدهد، خودِ بیرونی ماست و آنچه ما از خود می شناسیم

خودنگاره ها، سرشار از نگاه دیگران

تمامیت ما، آنچه که ما را در بر میگیرد و حدود و “ماهیت” ما را شکل میدهد، خودِ بیرونی ماست و آنچه ما از خود می شناسیم و تجربه ی درونی ما از “خود”، به کل متمایز و متفاوت از خودِ بیرونیمان است.از طرفی، برای ما موضوع شناسایی همیشه “دیگری” است. بدین ترتیب، آنگاه که در آینه می نگریم یا تصویری از خود را می کشیم، سعی بر آن داریم تا به خود، از طریق ماهیت خویش نزدیک شویم (به مثابه ی دیگری) و این محال است؛ چرا که شروع آگاهی ما بر “وجود” خویش، همان آغاز انسان بودگی ماست. در خصوص انسان، “وجود” بر “ماهیت” تقدم دارد و این دقیقا راهی متفاوت از شناخت غیر است؛ ما دیگری را به واسطه ماهیت او می شناسیم، به علاوه آنکه دسترسی به وجودِ غیر، امکان پذیر نیست. در صورتی که ما به هیچ روی، راه گریزی از خویشتن و وجود خویش نداریم، که بتوانیم خود را به شیوه ی غیر بازشناسیم. به همین دلیل است که خودنگاره ها هیچ ربطی به ” خود” ندارند و همیشه همراه با تصنعی غیر قابل گریز اند. انطباق سوژه(فاعل شناسا) و ابژه(موضوع شناسایی)، امری ناشدنی است و عملا، این شیوه نگاه به خود، پرداخت به آنی است که دیگران به ما منسوب میدارند. عملی که نهایتا به کشف و شناختی به سمت درون منتهی نمیشود. مطالعه خود نگاره ها، سندی بر این واقعیت است که هنرمند هیچگاه از طریق بازنمایی بیرون، به درون خویش پی نمیبرد؛ چرا که، مفهوم “خود” برای فرد یک تجربه ی کاملا انتزاعی است مستقل از بیرون. آنچه هنرمند در خودنگاره بدان میپردازد، تجربه ای تک زاویه ای، دارای پرسپکتیو است که دیگران در تعریف او عرضه داشته اند. این واقعیت، “بود” اجتماعی هنرمند است که محصول دیگران است. خودنگاره ها، سرشار از نگاه دیگران به او هستند و عاری از خودشناسی، به معنای درونگری. در این مورد، ابژه برای هنرمند غیرقابل شناسایی است و تنها به واسطه ی شناخت دیگران از او، بدان می پردازد. به همین دلیل است که باختین میگوید:”تصویری را که نقاش از خود نقش کرده است را میتوان از تصویر دیگران از وی تشخیص داد و این امر به واسطه کیفیت تا حدی شبح گونی است که نقش آن بر چهره احساس می شود. تصویر ارائه شده از خودِ شخص توسط وی، از دربرگرفتن انسان تام و تمام باز می ماند و به هیچ وجه به انجام این امر قادر نیست”*.

* تودوروف، تزوتان (۱۳۷۷). منطق گفتگویی میخائیل باختین. ترجمه داریوش کریمی. تهران: نشر مرکز. ص۱۴۹
۱- Artemisia Gentileschi
2- Arnold Böcklin
3- Frida Kahlo
4- Egon Schiele
5- Vincent Van Gogh
6- Elaine de Kooning
7- Rembrandt
8- Ramon Casas
9- Aubrey Beardsley
10- Paul Gauguin

 

شیوا فلاحی

اکرمگ | ochremag

تمامیت ما، آنچه که ما را در بر میگیرد و حدود و "ماهیت" ما را شکل میدهد، خودِ بیرونی ماست و آنچه ما از خود می شناسیم
تمامیت ما، آنچه که ما را در بر میگیرد و حدود و "ماهیت" ما را شکل میدهد، خودِ بیرونی ماست و آنچه ما از خود می شناسیم
تمامیت ما، آنچه که ما را در بر میگیرد و حدود و "ماهیت" ما را شکل میدهد، خودِ بیرونی ماست و آنچه ما از خود می شناسیم
تمامیت ما، آنچه که ما را در بر میگیرد و حدود و "ماهیت" ما را شکل میدهد، خودِ بیرونی ماست و آنچه ما از خود می شناسیم
تمامیت ما، آنچه که ما را در بر میگیرد و حدود و "ماهیت" ما را شکل میدهد، خودِ بیرونی ماست و آنچه ما از خود می شناسیم
تمامیت ما، آنچه که ما را در بر میگیرد و حدود و "ماهیت" ما را شکل میدهد، خودِ بیرونی ماست و آنچه ما از خود می شناسیم
تمامیت ما، آنچه که ما را در بر میگیرد و حدود و "ماهیت" ما را شکل میدهد، خودِ بیرونی ماست و آنچه ما از خود می شناسیم
تمامیت ما، آنچه که ما را در بر میگیرد و حدود و "ماهیت" ما را شکل میدهد، خودِ بیرونی ماست و آنچه ما از خود می شناسیم
تمامیت ما، آنچه که ما را در بر میگیرد و حدود و "ماهیت" ما را شکل میدهد، خودِ بیرونی ماست و آنچه ما از خود می شناسیم
تمامیت ما، آنچه که ما را در بر میگیرد و حدود و "ماهیت" ما را شکل میدهد، خودِ بیرونی ماست و آنچه ما از خود می شناسیم

 

حمایت مالی از اُکرمگ