“حیوان در زندگی میمیرد،
انسان در مرگ زندگی میکند.
حیوانی که در من است،
برایم عزیز است…”*
بدنها خیلیوقتها به مثابه سنگ عمل میکنند.ناگهان در برهوتی از جنبش میایستند و هیچ عاملی نمیتواند تکانشان بدهد.در قعر چشمهای محو و مبهوتشان اثری از نگاهی که تو را خیره کند نیست.بدنهای انسانیِ سنگی که در چهره و جانشان تشابهی با حیوانی که هم او را میشناسی و هم نه،دیده میشود.خیلی از پیکرهای بهمن محصص مشابه فرمهای سنگیِ حیوانگونیاند که در بدن و جانِ آدم حضور دارند.محصص پیکرها را در تنهایی و انزوای خودشان،گاهی فریاد زنان با “دندانهایی کوسهوار”*(همچون نقاشی ۱) و گاهی خیره به مخاطب و یا خیره به نقطهای که مشخص نیست کجاست و هرچیز و هرکسی میتواند باشد(همچون نقاشی ۳،۲)رها میکند.بیشتر پیکرها در پسزمینهای تخت و تکرنگ انباشتهشده و محصور قرار دادهشدهاند.مشخصهای که با کمی تأمل در نوشته پیکرهای محصور(۱) که اشاره به فیگورهای فرانسیس بیکن داشت،میشود دید.بدنهای لختِ انسانِ زنده،متحرک و یا مرده و ایستا در این تکرنگها آزادانه رها شدهاند،طوری که محوریت اثر، فرم بدنیست که محصص آن را به شیوهی خودش نقش کرده است.تمایز چندانی بین انتخاب سوژهها برای چطور نقاشی شدنشان وجود ندارد.فقط شاید با تمرکز بر نوع نمایش و بزرگی و کوچکی دستها و پاها،سرها،دهانها و یا وجود یا عدم وجود عضوی،بتوان در پیکرها تمایزی دید.خیلی از فیگورهای محصص از دل تاریخ،اسطوره و اجتماع برآمدهاند همچون تابلوی عزای همگانی-مرگ لوترکینگ(نقاشی۴) و یا تابلویی که از جنازهی امیرعباس هویدا(نقاشی۵) کشیده است.اما تمایز چندانی بین بدنهای شخصیتهای تاریخی یا تابلویی که بدون عنوان نقاشی شده است نیست (همچون نقاشی۶). بدنی که کاملا دست و پا و دهانش بسته شده و همچون تکهسنگی روی صندلی خشکش زده.
مشخص است که برای محصص نشانِ بدنِ ترسیده و حیرتزدهی آدم اهمیت ویژهای داشته.آدمهایی با شاخصههایی از آنِ تفکرِ خودِ نقاش،با فیگورهایی زمخت و سفت، سرگردان ،گاهی کاملا عریان، درخود فرو رفته و سرگشته.گاهی تنها چیزی که در صورت دیده میشود دو نطقه است که نشان از چشم میدهد(همچون نقاشی۷) و گاهی در صورت فقط یک دهانِ فریاد زن،همچون یگانه اثرش،فیفی از خوشحالی زوزه میکشد،نقاشی که محصص تا انتهای عمر آن را کنارش داشت.(نقاشی۸)
*گفتهای از بهمن محصص/در مستند فیفی از خوشحالی زوزه میکشد.
۱:به تعبیر باوند بهپور| reviews.behpoor.com
2: 1984|collection of Tehran Museum of contemporary Art
۴: ۱۳۴۷ | برداشته شده از وبسایت رسمی بهمن محصص
Www.bahmanmohassess.com
6:Untitled| 1354 |collection of Tehran Museum of contemporary Art
7:Head I | 1966 | collection of Tate museum of London
۸: ۱۳۴۳ | متعلق به مجموعهی خصوصی برادران حائریزاده
۹: A portrait of Bahman Mohassess
اکرمگ | ochremag