قطعه‌ی شماره‌ی سه

قطعه‌ی شماره‌ی سه

آدم نهالی بیرون از فصل و بی‌هنگام است، در زمان خودش نیست، خزان است در میانه‌ی بهار یا برعکس.*

اغلب، پیش‌بینی‌ اینکه زندگی برایمان در آینده چه‌ چیزی در چنته‌ دارد را دشوار یا محال می‌بینیم؛ چون بارها و بارها دریافته‌ایم که چطور همه‌چیز می‌تواند ولو در لحظه‌ی آخر، دگرگون شود و اتفاق‌ها به شکلی باورنکردنی، خلاف آنچه فکرش را می‌کرده‌ایم رقم بخورد اما با این حال، هم‌چنان تمنای خبرگرفتن و سردرآوردن از قصه‌‌ای که پیش از به‌‌دنیا آمدن‌مان بر لوح آسمان نقش بسته را داریم. از طرفی می‌اندیشیم که اگر تقدیر این همه محتوم بود، مانند کتابی که از ابتدا تا انتها نوشته‌شده و ما پیوسته و خواه ناخواه در مدار آن قدم برمی‌داریم، پس تکلیف اختیار و اراده‌ و مجموعه‌ی بی‌شمار تصادف‌ها و تصمیم‌های ناگهانی ما که هر لحظه می‌توانند ورق را برگردانند چه می‌شود؟ پس این حس بیرون‌ماندن از زمان، این سرگردانی و عدم‌ قطعیت و جست‌و‌جوهای بی‌جواب از کجا نشئت می‌گیرند؟ مائیم که به دنبال نشانه‌ای، ردّ‌ یا پاسخی برای سردرگمی‌هایمان می‌گردیم و وضعیت ستاره‌های آسمان را آینه‌ای برای رمزگشایی احوالات‌مان و نمایش‌دهنده‌ی خطرات و ویژگی‌های مسیر پیش‌روی‌مان می‌‌گیریم؛ هرچند به خاطر می‌آوریم که بازی زندگی، چقدر همیشه با حدس‌ و گمان‌های اشتباه و کوره‌راه‌های تکراری همراه بوده‌است: تکرار فصل‌ها، ماه‌ها و روزهایی که از پس هم می‌آیند و می‌روند و گاه آن‌ چنان شبیه به هم‌اند که ایمان می‌آوریم در یک چرخه، در یک دایره گیر افتاده‌ایم. این قاعده‌ی بازی‌ست؛ عنوانش شاید بازی زندگی. بازی، هرچه می‌خواهد باشد، قواعد خودش را دارد. باید به مقررات تن بدهی، تا اصلا امکان راه‌یافتن به بازی را پیدا کنی؛ که بازیگر شوی. زمانی که بازیگر یا قصه‌گویی، باید تمام اجزای قصه را خیال کنی و خیال را آن‌چنان به واقعیت گره بزنی که مرز میان خیال و واقعیت محو و محوتر شود. باید نقشت را باور کنی تا بتوانی به دیگران هم بباورانی‌اش، تا در این راه دوام پیدا کنی.

نقشه‌ی طالع‌بینی پیش‌رو، به گواه نقش و نگار‌هایش، به فرازهایی می‌ماند شبیه هفت خانی که رستم از آن‌ها عبور می‌کرد؛ نمایش‌گر ایستگاه‌های زندگی و جنگی که پیوسته به تو تحمیل می‌شود، طالعی که آگاه و بیدار است و از نیامده‌ها خبر می‌دهد و شرح وضعیت قرارگرفتن صورت‌فلکی‌‌ها و سیاره‌ها و برج‌ها و تاثیری که هر تغییر کوچکی در نسبت میان اجرام معلق در افلاک می‌تواند در زندگی ساکنان روی زمین بگذارد. گویی چنین قصه‌‌هایی که محاط با هاله‌ای از راز و رمز و حوادث شگفت هستند را بیشتر می‌توان در مینیاتورهای ایرانی سراغ گرفت: جهانی که در بند واقعیت نیست؛ که مایه‌هایش را شاید از واقعیت وام بگیرد، اما در پی والا کردن این جهان و خلق زیبایی‌ست.

 

تصاویر:

Horoscope from the book of the birth of Iskandar| This horoscope shows the positions of the heavens at the moment of Iskandar’s birth on 25th April 1384. This is a fly leaf from the personal horoscope of Iskandar Sultan (died 1415), grandson of Timur, who ruled the province of Farsin, Iran. He is best known for his early military career and his patronage of the arts and sciences.

پانوشت‌ها:
بخشی از کتاب ‘گفت‌و‌گو در باغ’ نوشته‌ی شاهرخ مسکوب | انتشارات فرهنگ جاوید.

 

فریما ظهیری

اکرمگ | ochremag

قطعه‌ی شماره‌ی سه
قطعه‌ی شماره‌ی سه
قطعه‌ی شماره‌ی سه
قطعه‌ی شماره‌ی سه

 

حمایت مالی از اُکرمگ