این جملهی معروف منتقدهای سینمایی است: ” برای درک بهتر، این فیلم را باید روی پرده ببینید.” یا مثلا اگر از بازیگران تئاتر دربارهی اجراهای چند سویه بپرسید به شما خواهند گفت که “انرژی دریافت شده از مخاطب” و شکل اثرگذاری آن در این نوع از اجراها با اجراهای کلاسیک معمولا متفاوت است. از طرفی دیگر گالریهایی که جسارت به خرج میدهند و قواعد مدون و همیشگی برای نمایش آثار را زیر پا میگذارند، با مدیریت کردن ذهن تماشاگر از طریق زاویه دید او، در حال اثرگذاری هستند.
“زاویه دید” در این دست تجربهها از همه چیز مهمتر است. این ابزار معمولا به مجسمهسازان و هنرمندانی که با احجام سر و کار دارند، امکانات متعددی برای بروز ایدههایشان میدهند؛ همانگونه که
مرتضی بصراوی در نمایشگاه “درون، بیرون و دوباره درون” از آن بهره برده است.
آثار حجمی موجود در این نمایشگاه، دوایری متعدد و پیچیده شده همراه با اشکال گوناگون هستند که از نمد تهیه شدهاند. اگرچه نمایشگاهی از احجام نمدی، در ابتدا میتواند ایدهای سر راست و قابل پیشبینی به نظر برسد، اما هنرمند با در نظر گرفتن سه عامل زاویه دید مخاطب، بررسی امکانات فضا و ویژگیهای کلی متریال توانسته اوضاع را پیچیدهتر کند. برشهای روی نمدها، روزنههایی برای دیدن هستند که گاه برای دیدن حفرهای که در دلشان ایحاد شده باید سر را خم کرد و گاه برای دیدن آن نیمهی روشن باید در زاویهای مشخص قرار گرفت، چرخید یا حتی نشست.
اگرچه متریال نمد، به واسطهی در هم تنیده بودن و بافته شدن میتوانست قابلیتهای بیشتری برای بازی کردن با ایدهی اولیه به بصراوی بدهد اما او به هر حال بازی را تا همین جا پیش برده. شاید به همین خاطر هم این سوال پیش میآید که چرا نمد و نه متریالی دیگر؟
به هر رو، توپ اینجا در زمین تماشاگر است. شما به عنوان مخاطب در ابتدا وارد گالری میشوید و بعد، به یک پرفورمر تغییر نقش میدهید تا در لا به لای چیدمان به نمایش درآمده جست و جوگری کنید. فضای مثبت و منفی، نور و سایه و تغییر در ابعاد و اندازهها در تمام طول تاریخ هنر، ابزارهایی برای خلق بودهاند و توسط هنرمند برای نمایان شدن در اثر انتخاب میشدند، اما در این گونه نمایشگاههای پرفورمنسگونه مخاطب این فرصت را دارد تا با تغییر جایگاه خود، زاویهی نگاهش را به طرز محسوسی تغییر دهد و نمایی متفاوت از دیگری از اثر دریافت کند.
تصاویر از
گالری ایرانشهر