هراس و پرواز سیمرغ‌ها

هراس و پرواز سیمرغ‌ها

تجربه‌ی بازدید از نمایشگاه اخیر کارخانه آرگو
«محسن وزیری‌مقدم: پروژه‌های تحقق‌نیافته مجسمه‌های پویا، کوچک تا بزرگ (۱۳۹۷-۱۳۴۷)»

قصه‌ شاید از یک روز کمی آفتابی و در جوار شن و ماسه‌های ساحل دریا شروع می‌شود؛ جایی که با چند حرکت سریع و ساده‌ی انگشت‌، دانه‌های غلتان شن و ماسه‌ به یکدیگر ملحق می‌شوند، مثل پیوستن نرم تکه‌های پراکنده‌ی ابرهای توی آسمان. روی زمین و توی آسمان، از دلِ ماسه‌ها و ابرها تصویرهایی پدیدار می‌شوند شبیه به پرنده‌ای در حال پرواز، یا اژدهایی در حال فرار. چند لحظه‌ی بعد، باد میان ابرها می‌وزد و سیلاب موج‌های پی در پی بهم می‌کوبند. حالا دیگر خبری از پرنده و اژدها نیست. جای مجسمه‌های قبلی با مجسمه‌های جدیدی عوض شده که تنها تا جریان بعدی موج‌ها و بادهای پیش‌رو دوام خواهند داشت.
حاصل تجربه‌ی بازی با شن و ماسه‌های لب دریا، تماشای استحاله‌ی آهسته‌ی نقش‌های پدید آمده، زایش تصادفی، مرگ زود هنگام و ناپایداری و ناتمامی اشکالی که بخشی از روند محتوم طبیعت هستند، به مجموعه‌ای با عنوان «شن» شکل می‌دهند که شامل نقش‌برجسته‌های هندسی محسن وزیری مقدم در طی سال‌های ۱۳۴۴ تا ۱۳۹۶ است‌‌. او حرکت درونی و پیوسته‌ی فُرم‌های این مجموعه را متاثر از علاقه‌اش به “ریتم ناشی از تکرار عامدانه‌ی قوس‌ها و سقف‌ها در خانه‌های روستایی صحرایی*” می‌داند.

برای مجسمه‌های محسن وزیری‌مقدم، این “حیوانات ماقبل تاریخ، یا اژدها و دایناسورهایی که به طور ناخودآگاه روی خاک به حرکت درآمده‌اند*” ، بازدیدکنندگان نمایشگاه نقش بادها و آب‌های دگرگون‌کننده را ایفا خواهند کرد. اول‌بار طرح این مجسمه‌های چوبی و پلکسی‌گلس غول‌پیکر، از بریدن و سوراخ‌کردن تکه‌های چوب در کارگاه آقای وزیری‌مقدم شروع شد. تکه‌های چوب روی همدیگر لغزیدند و حرکت‌شان، وزیری‌مقدم را به فکر خلق مجسمه‌ها و نقاشی‌هایی انداخت که مخاطبان‌شان هر لحظه بتوانند آن‌ها‌ را به صورتی نو دربیاورند؛ تا هم تماشاگران و هم مجسمه‌ها هر دو به چالش کشیده‌شوند. هر کدام از بازدیدکنندگان در برابر این پرنده‌های عظیم‌الجثه تصمیم متفاوتی اتخاذ می‌کنند: بعضی‌ بازیِ دیگران را از دور تماشا می‌کنند، بعضی‌‌ها از ترس اینکه مجسمه آسیبی ببیند یا شاید هم خودشان، به کمی تکان‌دادن تیغه‌ها بسنده می‌کنند. بعضی دیگر اما تا به شکل نهایی مطلوب‌شان نرسند، از جلو و عقب‌کردن و تکان‌دادن تیغه‌ها دست نمی‌کشند؛ گاهی چند قدمی به عقب برمی‌دارند تا نتیجه‌ی کارشان را ببینند و دوباره مشغول می‌شوند. در این میان، میز‌بانان‌ِ نمایشگاه با انبرهای آهنی پیچ‌ها را محکم می‌کنند تا هم امکان حرکت‌دادن تیغه‌ها میسر شود و هم مجسمه از حالت خودش خارج نشود. از حرکت تیغه‌های پلکسی‌گلسِ مجموعه‌ی «پردیس» صدای جیری جیری بلند می‌شود که هم شبیه به صدای جیک‌جیک پرنده‌هاست و هم به صدای کشیده‌شدن کفش‌‌های زمستانی روی کف سرد زیرزمین ساختمان آرگو شباهت دارد.
درنهایت، موجودی که از میان تکه‌ چوب‌ها متولد می‌شود می‌تواند هم هولناک باشد و هم معصوم، برای من اما بیشتر یادآور پیکره‌های محافظ دروازه‌‌ی کاخ‌های آشوریان است: آن پیکرهای بزرگ‌اندازه که از دل سنگ بیرون آمده‌بودند و نقش‌شان محافظت از پادشاه و حکومت بود، ترکیبی بودند از انسان و گاو و اسب و پنج پا داشتند؛ به این صورت که از روبرو، ایستاده به‌نظر می‌آمدند اما از جانب که نگاه‌شان می‌کردی انگار در حال حرکت بودند. برای مهمانان بی‌خطر و خوش‌نیت، سردارانی خوشامدگو بودند که بر جلال و جبروت پادشاه تاکید می‌کردند و همزمان، وظیفه داشتند از ورود نیروهای شر به داخل قلمروی حکومت جلوگیری کنند (تصویر ۸). مجسمه‌‌‌ی گاو بالدار با سر انسان می‌رساندم به عکس‌های ادوارد مایبریج(نگاه کنید به تصویر ۹) که چند سال پیش از اختراع سینما، از حرکت پر شتاب اسب‌های مسابقه عکس می‌گرفت تا ثابت کند لحظه‌ای وجود دارد که هر چهار پای اسب در هوا قرار دارد. درک این موضوع تا پیش از عکاسی، تقریباً غیرممکن به‌نظر می‌رسید. عکس‌‌ها این امکان را فراهم آوردند که انسان بتواند مسیر حرکت چیزها را شناسایی و پرنده‌ای در حال پرواز را برای همیشه در یک عکس ثابت نگه دارد. از طرف دیگر، عکاسی میل همیشگی انسان‌ به حرکت را دوباره بیدار کرد. حالا دیگر می‌شد از پشت‌سر هم قرار دادن عکس‌ها با سرعتی مشخص، به تصاویر متحرکی دست یافت که آیینه‌ای بودند از تجربه‌های ملموس و روزمره‌ی زندگی انسان‌ها و داستان‌های کوچک و بزرگی که حالا به وسیله‌ی ابزار دوربین و هنری به نام سینما، امکان بازگو کردن‌شان فراهم شده‌بود.

چند مجسمه‌ی چوبی دیگر هم در طبقه‌ی اول نمایشگاه کنار هم چیده‌شده‌اند که نه پرنده‌اند و نه دایناسور: رنگی‌اند، بلند و با اشکالی درهم و بدون تیغه‌های متحرک. یادمان‌هایی پر ابهت‌اند با عنوان توتِم. بازدیدکنندگان ساکت دورشان می‌ایستند و بدون دست‌زدن بهشان نگاه‌شان می‌کنند. میل عجیبی به سکوت و درفکر فرو رفتن را در آدم ایجاد می‌کنند؛ انگار که واقعا ابزارهایی آیینی باشند.
عنوان مجموعه‌ی آخر “هراس و پرواز” است‌‌‌؛ البته این ایستگاه پایانیِ من است در این نمایشگاه، بستگی دارد اول از کدام بخش و از کدام طبقه شروع کرده‌باشی. این‌ مجموعه چند تابلوی نقاشی‌ و نقش‌برجسته‌ است پراکنده در طبقه‌ی اول و زیرزمین، و به همراه اتودهایی که اغلب با مدادرنگی کار شده‌اند‌. پرنده‌های این مجموعه می‌خواهند از قفس قاب فرار کنند. سیمرغ‌هایی را می‌بینم که بال‌های‌شان باز شده، سرهایشان چرخیده و در حال شکستن حصار قاب‌اند. رنگارنگ‌اند؛ انگار از دل نگارگری‌های ایرانی آمده‌باشند و حالا هم بخواهند بال بزنند و از دل قاب‌‌ بپرند بیرون(تصویر ۱۰).
البته، رهایی سیمرغ‌ پایان این قصه نیست. این از آن قصه‌ها نیست که در یک لحظه‌ی مشخص شروع و بعد هم تمام بشود. شاید هم تمام قصه‌ها اینطوری باشند و درست‌تر این است که بگوییم ما از کجای قصه واردش شدیم و کجا از قصه آمدیم بیرون. این هم از آن قصه‌هاست که از گذشته‌های دور شروع شده و به این زودی‌ها تمام نخواهد شد.

تصاویر:
۱. Ostia beach – Roman seaside, Italy 1963.
fondazionevaziri.com/about-us
۲، ۳، ۴، ۵. عکس‌هایی از نمایشگاه که در کارخانه آرگو دایر بود. عکس‌های سوم تا پنجم از سامیار خسروی.
۶، ۷. اتودهای محسن وزیری مقدم.
۸. LouvreMuseum. Lammasu from Sargon II palace at Dur-Sharrukin, 8 th c. BCE. Photo by Kees Scherer taken in 1968.
9. Animal Locomotion. Plate. 626 / Copyright, 1887, by Eadweard Muybridge. The National Gallery of Art.
۱۰. بخشی از نگاره‌ی زال و سیمرغ، برگی از شاهنامه شاه تهماسب، منسوب به عبدالعزیز، دوره صفویان، تبریز، حدود ۳۳_۱۵۳۱ میلادی.

*هر دو نقل‌قول از گفته‌های خود وزیری‌مقدم پیرامون آثارش است.

 

فریما ظهیری

اکرمگ | ochremag

هراس و پرواز سیمرغ‌ها
هراس و پرواز سیمرغ‌ها
هراس و پرواز سیمرغ‌ها
هراس و پرواز سیمرغ‌ها
هراس و پرواز سیمرغ‌ها
هراس و پرواز سیمرغ‌ها

 

حمایت مالی از اُکرمگ