وقتی شروع میکنیم به نگاه کردن مجموعه عکسهایی از انقلاب ۵۷ از عکاسان مختلف، پس از مدتی با کندوکاو در ثبت آنها از یک واقعه، میتوانیم حدس بزنیم که آن روزهای بهمن ۵۷، هرکدام از عکاسان حدودا کجا ایستاده بودند.موقعیت مکانیشان حتی بر ما آشکار میشود.
مثلا وقتی عباس عطار یا دیوید برنت وسطِ جمعیت بودهاند، احتمالا محمد صیاد در گوشهای از کنار یا از بالای ساختمانی، همان نما را عکاسی میکرده.
و در روز مشخصی همهشان دور میدان آزادی بودهاند.و یا بعد روزی در مدرسه علوی.همه در بین مردم حضور داشتهاند و یکی از کلیدیترین تاریخهای موجود در ایران را به رشتهی تصویر کشیدهاند.
روایتی که محمد صیاد، عکاس خبری دارد.نمایشِ قابهایی از شورِ موجود در چهره و فیگور مردم است.مردمی که نشاندهندهی همبستگی و یکصداییاند.آنهایی که در خیابان هستند هدفشان یکچیز است.میخواهند حتی ماهیت خیابانها و ساختمانها را هم تغییر دهند.
جدا از هرگونه برداشت و نقدی که میتواند به عملکرد مردم در ۴۲سال پیش وجود داشته باشد روایت عکسها با ما کاری میکنند که برای مدتی انگار واقعیتی به صورتمان سیلی میزند که ناگزیریم آن رشته اتفاقات را بپذیریم.عکسهای محمد صیاد به صورت آرشیوی طوری در قابهای بزرگ نمایش داده شدهاند که یک اتفاق را به صورت سلسلهوار در پی هم نمایش میدهند.روی هر عکسی برچسبی حاکم بر توضیحی بر آن عکس تایپشده آمده و هر قاب داستانش را جداگانه توضیح میدهد.مجموعه عکسها به دو بخش عکسهایی از انقلاب و عکسهایی از جنگ ایران-عراق در نمایشگاهی با نام عکس از م.صیاد در مرکز هنری نبشی به نمایش درآمدند.هر فریم قصهای مجزاست که در نهایت جزئی از کلِ یک حرکتِ جمعیست.انبوهِ وجودِ آدمها، قطبِ مثبت و منفی موجود در دلِ خیابان، فریادها و اشکها همه در دل مجموعه عکسهای صیاد میگنجد.گاهی انگار عکاس چشمِ یک آدمِ دیگریست چرا که همانقدر که از بیرون(از ویزور دوربین) نظارهگر و ثبتکننده است، همانقدر هم از نگاهِ مردم به واقعه نگاه میکند و میان آنهاست.
اکرمگ | ochremag