مواجهۀ اول:
بعد از یک سربالایی، کوچه خلوتتر میشود. تاریکی شب آرامشش را تحمیل کرده، اما صدای خروس از یکی از خانهها بلند شده است.
مواجهۀ دوم:
یکی از خانههای کوچه با بقیۀ آنها فرق دارد، بازماندۀ مغرورِ خانههای نسلهای پیشین است، در آهنی بزرگی دارد، احتمالا به رنگ سبز، که وارد حیاط کوچکی میشود، با باغچهای نسبتاً بزرگ اما بیهیاهو.
مواجهۀ سوم:
در انتهای دالانِ ورودی تنگ و کوتاهِ خانه، پشت درِ پردهایِ سیاهی، اتاقی تاریک در گوشهای افتاده است. سمت چپ دالان، فضای سفیدِ روشنی است، با پردههای کاغذی دستسازِ سفید و بلندی که از میانۀ سقف آویخته و بخشی از طاقچۀ دیواری عزیزی را پنهان کرده.
مواجۀ چهارم:
اوراق نسخۀ پارهپارهشدۀ معاصری از خمسه را با سوزنهای تهگرد و گاه با بیاحتیاطی عامدانهای به دیواری زدهاند؛ ادامۀ ورقها را هم روی دیوار مجاور آوردهاند. گاهی دو یا سه ورق را روی هم زدهاند، اما اغلبِ ورقها تنهایند. بیشتر این ورقهای دستساز حاوی متنهای چاپیاند با فونتهای بهروز فارسی. هنرمند، میترا سلطانی، میگوید این متنها را در وضعیت خاصی نوشته: حین بیخوابیهای شبانه، یا در وضعیتی بینابینی: بین خواب و بیداری. میگوید بین کشیدن و نوشتن در رفتوآمدند این متنها، «صورت» یا نقاشیِ حرفهایی هستند که تمایلی به نقش «یا» متن بودن ندارند و دلشان میخواهد «هم» نقش و نقاشی باشند و «هم» متن و کلمه.
در «مجالس مکتوبی» که میترا سلطانی «مصور» ساخته، خبری از فرهاد که تیشه برداشته و به جان بیستون افتاده نیست، اما «قلوهسنگها» را میبینی که اینجا و آنجا افتادهاند و هنوز داغ تیشه بر جانشان است.
یا «اسبها» را میبینی که دارند بیجان میشوند و کسی باید بیاید و آنها را بخواباند یا بلندشان کند، با سوارههایشان. یا جوی «شیر» را نظاره میکنی که از میان واژهها جاری شده است و «ساغر» شیر را میبینی که آنسوی دیوار، روی تلی از کتابها، فراهم آمده. خسرو نیز ناپیداست، اما شاپور همچنان دست به کار خلق صورتی است برای شیرین. و شیرین که پشت ورقهای خالی چهره پوشانده است، اما گوشوارهها و زیورهایش از لابهلای بافت کاغذی ورقها پیداست، یا «شبدیز» را میبینی که بیتاب شیرین است.
مواجهۀ پنجم: پشت درِ پردهای سیاه، اتاقی است تاریک، سرتاسر پوشیده با پردههای سیاه دیگر. در گوشۀ اتاق، کتابِ خواب-و-بیداریهای هنرمند دیگری، طرلان لطفیزاده، روی تختی دراز کشیده است. بالای تخت چراغی روشن است. برای بیرون کشیدن کتاب از درون قاب مقوایی مهارتی روانکاوانه لازم است. ورقهایش پاکتهای مقوایی خاکستریرنگ مهرومومشدهای است که طی تشریفاتی شبانه گشوده میشوند و محتوای داخلشان را آشکار میکنند. درون پاکتها «اعترافات» هنرمند آمده است به زبان انگلیسی. او آنها را بهصورت برجسته روی حافظۀ کارتهای مقوایی تیرهرنگی «حک» کرده است. برای خواندنشان لازم است روی تخت خم بشوی و کارتها را زیر نور چراغ بگیری؛ پس باید تجربۀ خود هنرمند را بازآفرینی بکنی.
طرلان لطفیزاده میگوید تمایلی ضدونقیض دارد برای نشان دادن درونیترین حالات خودش به دیگران، هم میخواهد هم نمیخواهد؛ برای همین مخاطبش را راهنمایی نمیکند—مانند مُراجعی که با روانکاوش همکاری نمیکند. ازطرفی، مخاطب-روانکاوی که راه گشودن کتاب را درمییابد بلافاصله در دام هنرمند-مراجع میافتد. او برای پی بردن به محتوای ناخودآگاه مراجع لازم است برای مدتی خود را در وضعیت همان مراجع قرار دهد–خوابیده روی تخت، زیر نور چراغ–و خودش با محتوای ناخودآگاه خودش مواجه شود.
مواجهۀ آخر: فرهاد اگر بود با بانگ خروسِ شبانگاهی چه میکرد، وقتی از خواب شیرین میپراندتش؟
اکرمگ | ochremag