برش زدن بر سیر منطقی و سرعت همیشگی زمان و ایجاد تمرکز و دقیق شدن بر چیزها یا اتفاقات، خواه ناخواه یکی از کارکردهای ثابت و مشترک بین آثار هنری است. اما ایجاد تمرکز بر سوژههایی که کمتر ممکن است در معرض توجه و دقت باشند، زمینهساز بروز نگاه و سلیقه شخصی هنرمند، و مقدمهای است بر تکاپوی درونی او برای بازتاب این زاویه دید در آثار او.
محبوبه نوروزی در نمایشگاه “نور که نباشد…”- که این روزها در گالری اینجا برپاست- نورافکنش را بر روی اشیایی انداخته که به قول خودش آنقدر آشنا هستند که دیده نمیشوند. نوستالوژیا، گذر زمان، تخریب و نور، مفاهیمی هستند که هنرمند در این ارائه از آنها به عنوان ابزار بیانی خود استفاده کرده تا نخ تسبیح داستانش را کامل کنند. “نور که نباشد” چیدمانی است متشکل از پارههایی است که قصد دارند در کنار هم نگاه زیسته هنرمند را بازتاب دهند؛ یک لوستر قدیمی ( جسم) که در تالار آویزان است، تکههای سند و روزنامههایی که عبارتهای “توقف ساخت”، “دستور تخریب” و “عمارت دلگشا” در آنها به چشم میآید( نمایش)، و تابلوهای بزرگ و کوچکی که شیشههای رنگی را گاه حتی به شکل جواهرات
رویاگونه تصویر کردهاند.( نقاشی)
با این همه اما هنوز نقطه اتصالی برای ایجاد معنا، شکل گرفتن یک دیالکتیک و کامل شدن حلقهها لازم است. تکههای روزنامه، لوستر آویخته شده و شیشههای رنگی نقاشی شده، به اجزاء نظیر دیگری احتیاج دارند تا بتوان آنها را در ارتباط و همراهی با هم سنجید.
اگرچه خوانش اثر هنری همیشه میتواند با برداشتهای متعدد همراه باشد، اما با این حال مرزی در این میان هست که به تناسب میان استیتمنت موجود و آثار به نمایش درآمده رسمیت میدهد.
شاید استفاده از رسانههای نو، بهره بردن از امکانات فضایی( نور، صوت و …) و دقت در چیدمان به نفع تجربه محیطی مخاطب، بتواند در چنین نمایشگاههایی ارتباط بین سویه ذهنی هنرمند و آنچه که فضای گالری به نمایش درمیآید را محکمتر کند. علیالحال، به نظر میرسد همهچیز بر سر آزمون و خطاست.
اکرمگ | ochremag