از دوران میانه سنگی با نقاشیهای پناهگاهی تا به امروز، بدن نقشی ویژه در هنر داشتهاست، اما در سالهای اخیر با مطالعات ریچارد شوسترمن، تعبیر ما از بدن دگرگون شدهاست. او از ترکیب دو واژهی soma به معنی بدن و aesthetic به معنی ادراک حسی، اصطلاح جدیدی را ابداع کرد به عنوان “Somaesthetics”. Somaesthetics به مطالعهی تجربیات بدن و استفاده از آن به عنوان ابزار شناخت، میپردازد. این مفهوم نه تنها به درک کاملتر گونههای هنر معاصر از جمله هنر اجرا و چیدمان کمک میکند بلکه افقی جدیدی را در نقد و گفتمان تاریخ هنر ایجاد میکند.توجه به این مفهوم موجب میشود درک ما از فرآیند خلق اثر و رابطهی بیننده با آن، متحول شود و جوانب دیگری از سنتهای هنری گذشته را آشکار کند.
با ظهور مدرنیسم، نمایش بدن در آثار هنری دستخوش تغییر شد. تا قبل از آن هنرمندان سعی در بازنمایی بدن زیبا داشتند اما هنرمندان مدرن در پارادایم جدید، بدن را همچون ابژهی میدانستند برای نمایش احساسات از سر گذرانده، حتی اگر موجب زشتی بدن میشد.
با رویکردی متفاوت نسبت به بدن و احساسات نهفتهاش، آثار کوشا موسوی را بررسی میکنیم. در نمایشگاه “بیپایان و نامعلوم”، کوشا موسوی با استفاده از تکینکهای مختلف، بدن انسان معاصر را بازنمایی کردهاست. بدنها یی که هیچکدام از معیارهای زیبایی آرمانی را ندارند، نمیتوان شخصیت مثبت، منفی و یا قهرمان را در آنها پیدا کرد بلکه مطلقا خاکستفری هستند، بدون احساس خاصی و بلاتکلیف. در چیدمان “شطرنج”، فاصلهی غیرمتغارف بازیکنان نشانهایست از فاصله و غریبگی انسانهای مدرن، بازیکنان قصد پیروزی ندارند و بدون فکر و بیرمق به بازی نگاه میکنند، برای تاکید بر بطالت این بازی مهرههای شطرنج به فیگورهای گنگ و گیج تبدیل شدهاند. تمام جزئیات بازی اقرار میکنند که در دوران معاصر نه آن کسی که مقام قدرت است و نه آن کسی که زیردست است حقیقتا نمیدانند که باید چه بکنند.
استفادهی هنرمند از امکانات بصری مختلف از جمله نقاشی، چیدمان، ویدئو و مجسمه بستر گستردهتری را برای بیان سردرگمی دوران معاصر فراهم کرده است و میتوان همین تنوع در رسانه، فرم و ماده را مشابه فراوانی و چندگانگی فعلی دانست.
اکرمگ | ochremag