۱. توضیح کلی راجع به روند خلق آثار
معمولاً برای من روند تولید اثر به این شکل است که در ابتدا، حول یک موضوع/مفهوم تصاویر و المانهای اصلی مربوط به آن را بهصورت ذهنی کنار هم قرار میدهم. این تصاویر شامل تعداد، حالت و ترکیببندی فیگورها و عناصری که قرار است کنار آنها قرار بگیرند، میشود. در مرحلهی بعدی با اتود خطی آنها را کنار هم میگذارم و بعدازآن به سراغ آرشیو تصاویرم میروم و پس از پرینت گرفتن آنها، کلاژهایی میسازم و سعی میکنم تصاویر ذهنیام شکل منسجمتری پیدا کند. معمولاً سعی میکنم تصاویرم مبهم باشند و مفهوم اصلی که در ذهنم است را افشا نکنند. همچنین، اگر تصاویر دلخواهم را پیدا نکنم به سراغ عکاسی میروم، از مدل و یا حتی عنصری مانند گیاه عکاسی میکنم. تلاش میکنم خودم را محدود نکنم و با صرف زمان بیشتر تصاویر بیشتری فراهم کنم تا بتوانم بازی ذهنی بهتری با آنها داشته باشم.
۲. در رابطه با فیگور در آثارتان توضیح دهید.
در مجموعههای اخیرم، فیگور انسان نقش یک راوی را دارد، راوی که خودش هیچ اکت یا حرکتی ندارد. سعی میکنم با ثابت نگهداشتن فیگور مخاطب را وارد اثر کنم. همیشه ایستادن مخاطب در برابر کارم برایم اهمیت دارد و این بدنهایی که در آثارم وجود دارند همان بدنهایی هستند که در برابر اثرم میایستند؛ بنابراین، اتمسفر کار و چیدمان تصویری کار روایتی هست که دارد اتفاق میافتد و فیگورهای زن و مرد بیننده یا راوی آن اتفاق هستند. بهندرت بدن را در حالت بیانگری میبینیم. سعی میکنم در کارهایم سکوت فرمی و فضا را رعایت کنم و یک احساس کلی را به مخاطب انتقال دهم.
۳. چرا سنت شمایلنگاری مسیحی را انتخاب کردید؟
شاید در ابتدا از علاقهی شخصیم نسبت به نقاشی آن دورهی تاریخی نشات بگیرد اما مسئلهی مهم دیگر این است که شمایلنگاری مسیحی با نقاشی معاصر ارتباط دارد. چهره، حضور و بدن کاراکتری مانند مسیح در شمایلنگاریها حسی هست که همچنان میتوانیم به انسان معاصر بدهیم. در نقاشیهای مسیحی حس زمینی و مادی بودن مشابه با فیگورهای معاصر است و درعینحال بین دو حالت مادیت و الوهیت ارتباطی وجود دارد که بازهم میتوانیم آنها در تصویر انسان معاصر پیدا کنیم. در بسیاری از تصاویر هنر مسیحیت تا قبل از قرن بیستم مسائل بدیهی مانند ظلم و ستم، آزادی و دیگر مسائل مربوط به بشر وجود دارند که همچنان دغدغهی انسان معاصر است. همچنین، برای من که در ایران دارم زندگی میکنم شاید امکانی باشد که بتوانم از راه طعنه زدن به هنر مسیحیت و بهره بردن از یک دورهی تاریخی مسائل خودم را که از بیان آنها به شکل واضح عاجز هستم، بیان کنم.
۴. کارهای گذشته چه تفاوتی با مجموعهی “در میانه” دارند؟
در کارهای جدیدم اندازهی پلانبندیها و کادرها بزرگتر شدهاند، در آثار گذشته فقط یک فیگور در میان گیاهان وجود داشت اما در کارهای اخیر هم به لحاظ مفهوم بیانگر یک روایت هستند که حتی امروز هم با آنها مواجه میشویم و هم به لحاظ فرمی پلانبندیها بیشتر شده است و در پسزمینه منظرههایی وجود دارند که عمق تصویر را بیشتر کردهاند؛ اما به لحاظ ایده در ادامهی کارهای قبلی هستند که این بار تحت عنوان یک مجموعه منسجمتر شدهاند برای آنها عنوان «در میانه» را انتخاب کردم که بازهم اشارهای بود به فضای مابین دو موقعیت قرار گرفتن؛ بین رفتن یا ماندن، بین یقین و تردید.
۵. در رابطه با پوشش فیگورها در آثارتان توضیح دهید.
ترجیح میدهم که فیگورهای بدون هیچ پوششی در طبیعت قرار بگیرند تا به حالت زن و مرد ابتدایی نزدیکتر باشند و تن بیواسطه با طبیعت ارتباط برقرار میکند اما در شرایط حال حاضر متاسفانه بالاجبار باید مسائلی را ناخواسته در نظر بگیرم تا امکان نمایش داشته باشم. طی این سالهای کارهایی انجام دادهام که قابل نمایش نبودهاند و یکی از دلایل آن مسئلهی عریان بودن فیگورها بود.
۶. کدام آرتیستها را دنبال میکنید؟
من طیف گستردهای از آرتیستها را در شاخههای مختلف هنری دنبال میکنم اما به طور مشخص آثار عکاسانی که فیگور محور اصلی آثارشان است مانند بیل ویولا، جف وال، ویلیام کنتریج، متیو بارنی، تریس امین، کیکی اسمیت و یا بعضی از عکاسان مستندنگار و جنگ را دنبال میکنم اما تمرکز اصلیام بر نقاشان است چون که در بسیاری از نقاشیهای معاصر خیلی بیشتر و بهتر میتوانم ارتباط بین نقاشی معاصر و تاریخی را پیدا کنم. در بین نقاشان/هنرمندان معاصر آثار گرهارد ریشتر، آنسلم کیفر، پیتر دویگ، نئو راخ، لوسین فروید اندرو وایت، آنتونیو لوپز اما در این مجموعه که توجهام به نقاشی قرن ۱۵م بیشتر بوده است، آثار نقاشان شمال غرب اروپا(Felmish panting ) مانند هانس مملینگ، هانس هولبان، یان وان آیک، آبرشت دورر و کاسپار فردریش را مدنظر قرار دادهام.
اکرمگ | ochremag