در آن خلوت ناب مسحورکننده، آن فضای پهناور که صدایم را به خودم برمیگرداند، وقتی که نور ماه بر برآمدگیهای سنگیاش تابیده بود، یک شبترانه در گوشم پیچید و باعث شد که شیفتهی آن کوهها بمانم. و آنها همچون تابلوی نقاشی بر ذهنم حک شوند.
کوهها بازتابدهندهی صداها، دیدارها و قصههای پنهاناند . کسانی که جنس بیهمتای خلوتاش را لمس کردهاند میدانند که مکانیست که همواره در برابرش با رجعت روبرو میشوی. میخواهی که مدام به آن برگردی. به آن خلوت و سکونی که غرق در عظمتی نهفته در خوف است. گویی که میخواهی نیمی از قصهات را به آن بسپاری.
کوهها در مجموعهی چاپ دستی آلما سینایی، با رنگهایی جلابخش و شفاف بر زمینههای رنگی تیره حک شدهاند. از میان گسترهی پهناور کوهها، آلما سینایی به یک جز، یک بخش از کوه پرداخته. تنها قلهای تک افتاده در تاریکی و تنهایی که با رنگی براق جلوه میکنند. در بخش دیگری از نمایشگاه، مجموعهای وجود دارد که در آن به همسو شدن وجود زنها و حیوانها و دیگر عناصری از طبیعت پرداخته شده. زنانی که در خلوت، با گیاهان و حیوانات خود نشستهاند و چیزی مثل تور در قاب همهشان تکرار میشود. تور همان پترن شفافی است که نقش عنصر تکرار را در این مجموعه بر عهده دارد.
توری که گاهی زیر آنها انداخته شده و گاهی هم از قسمت دیگری همچون یک تابلو آویزان شده. در بسیاری از تابلوهای همین مجموعه نقش موثر کوه باری دیگر دیده میشود. کوههایی که در یک مجموعهی جدا به آنها مفصل پرداخته شده و در مجموعهای دیگر هم همچنان نشانشان باقیست.
این نمایشگاه با نام ترجیعبند (refrain) به نمایش در آمد. کوهها و تورها همچون یک کلمه در قصهی هر تابلو تکرار شدند تا در نهایت مجموعهای خوشصدا به گوش برسد. دقیقا کاری که ترجیعبند با شعر میکند. عناصر تکرار شده در مجموعه چاپ دستیهای آلما سینایی یک شعر کامل با ترجعبند را ساخته که آوایش را هرکس در سکوت خود میشنود. هم چون ویدیوهای کوچکی که بر دیوار نمایش داده میشدند. دو زن در سکوت میان یک کوه از یک میلهی آهنی بالا میروند. دختری در خلوت خود دور شئ دایرهواری پاهایش را از میان جسم آهنی حرکت میدهد و به آرامی خود را به جلو میکشد و همچنان کوهها در پسزمینه حضور دارند/تکرار میشوند.
*از دفتر شعر حلاجالاسرار-بیژن الهی
اکرمگ | ochremag