احمد مرشدلو از جمله نقاشانیست که به مسائل اجتماعی پیرامون خود پرداخته است. با خواندن این جمله تصویری که در ذهن ما نقش میبندد انسان در مجاورت با محیط پیرامون خود است -همچون آثار رئالیسم روسیه- اما نقطه افتراق آثار مرشدلو با دیگر آثار واقعگرایی اجتماعی در این است که او فارغ از به تصویر کشیدن محیط پیرامون، توانستهاست مسائل اجتماعی را بیان کند. آنچه در آثارش پررنگ است حضور بدنهاست؛ بدنهایی که هر کدام به مثابه گفتمان دورههای گوناگون در کنار یکدیگر ایستادهاند.
مرلوپونتی بدن را دریچهای به جهان میداند؛ به این معنی که بدن به جای آن که وسیله تجربه حسی باشد، امکان مواجه ما را با جهان فراهم میکند. ادراک حسی، بهره بردن از حواس پنجگانه و یا صدور حکمی از فاهمه بر اساس تجربیات حسی نیست، بلکه درهم تنیدگی بدن دارای حس و حرکت با جهان است.
در رویکرد دیگری بدن به عنوان یک پدیده فرهنگی برداشت میشود و عنصر برساختهی اجتماع و متاثر از ایدئولوژی حاکم یا گفتمانهای مختلف است. این پدیدههای فرهنگی را در انسانهای احمد مرشدلو به وضوح میتوان یافت و آنچه تفاوت پیکرهها را بر ما آشکار میکند، مفهوم “دیگری”ست.
پیکرههای این هنرمند توجهی به یکدیگر ندارند؛ به نقطهای موهوم خیره شدهاند و از حضور دیگری بیخبرند، دقیقا همانند اجتماع فعلی ما. اما آنچه باید به آن توجه کرد، مفهوم دیگری یا غیریت است، این دیگریست که هویتساز است. ما در مجاورت با دیگریست که شناخته میشویم در غیر اینصورت بیهویت و سردرگم هستیم همانند پیکرههای حاضر در این آثار.
اکنون کاملا متوجه میشویم که مرشدلو چگونه با مهارت و ذکاوت، صرفا با بازنمایی چهرهها، توانستهاست تفاوتهای فرهنگی و مسائل جامعهی امروزی را به نمایش بگذارد. او به مدد ترکیببندی فشرده و عدم استفاده از فامهای زنده، سردی و بیگانگی انسان معاصر را نشان میدهد و تاکیدی بر این ادعاست که در جهان معاصر بدنها سخن میگویند.
اکرمگ | ochremag